اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

پیشوائی امت رسول خدا


بسم الله الرحمن الرحیم


پیامبر اکرم صل الله علیه و آله:

دنیا به پایان نمی رسد تا آنکه مردی از خاندان من که مهدی  نامیده می شود بر امتم پیشوائی می کند.

خورشید کعبه به نقل از الغیبه ص 183

فرزند زهرا سلام الله علیها

بسم الله الرحمن الرحیم


پیامبر اکرم صل الله علیه و آله خطاب به فاطمه زهرا سلام الله علیها:


قسم به کسی که جان من در دست اوست این امت از وجود مهدی (عجل الله) ناگزیر است و او از فرزندان توست. 


خورشید کعبه به نقل از کشف الغمه ص 382

مناظره قسمت هفدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

اینکه جناب بن شریح می گویند، طلب شفاعت از شفیع شرک است، آیا به این دو آیه کریمه توجه کرده اند که علی عبدالله مطرح کرده است، می فرماید: « واستغفر لذنبک و للمؤمنین: ای پیامبر! برای خود و نیز برای مؤمنان از خدا طلب مغفرت کن - نوح/28-».

این آیه صراحتاً به پیامبر نه اینکه اذن دعا می دهد، بلکه امر می کند که برای مؤمنان طلب مغفرت کن و آیه « و لو انهم اذظلموا انفسهم جاءوک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجد و الله توابا رحیما:  و اگر آنان هنگامی که به خود ستم کردند پیش تو می آمدند و از خدا طلب مغفرت می کردند و رسول نیز برای آنان طلب مغفرت می نمود، حتماً خدا راتوبه پذیر و مهربان می یافتند -  سوره نساء/64»   که در این آیه نیز شرط پذیرش توبه را استغفار رسول قرار داده است و این یعنی شفاعت رسول در مواردی، در پذیرش توبه لازم است.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

البته با آیه قبلی فعلاً کاری نداریم ولی آیه دوم را که شماها علم کرده اید، دلیل مطلق بر جواز طلب استغفار از پیامبر نیست « و لو انهم اذ ظلموا انفسهم ...» . این آیه به حق الناس مربوط است. زیرا آنها پیامبر را آزرده بودند، باید می آمدند و از او عذرخواهی نموده طلب مغفرت می کردند تا حق خود را بر آنها ببخشد سپس از خدا آمرزش می طلبیدند تا مقبول افتد. بنابراین آیه مذکور عمومیتی ندارد و دلیل نمی شود که ما پیامبر را درباره خودمان شفیع قرار دهیم یا از او بخواهیم برای ما طلب مغفرت کند.


سلف امیه [وهابی]:

آفرین بر عبدالوافی. آری پیامبر از آنها طلب داشت. چرا که او را آزرده بودند و اگر می خواستند استغفار کنند باید حق الناس را بدهند و اینجا پیامبر مورد ظلم بوده و باید رضایت می داده پس این ایه یک امر شخصی را مطرح می کند نه اینکه در مورد گناهان دگر هم می توان واسطه تراشی نمود. علی عبدالله حق ندارد آیات خدا را تفسیر به رأی کند و به شمشیر قهر مفتیان محترم ما گرفتار شود.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جناب سلف امیه! لطفاً شمشیر را غلاف کنید، اگر ما واقعاً بحث قرآنی می کنیم باید بر دلالت الفاظ آن نیز تکیه کینم. ایراد شما دو پاسخ دارد.

یکی این که اگر این آیه، یک امر شخصی مربوط به شخص پیامبر و آن چند نفر مزاحم بود، پس آیه مورد بحث با رحلت پیامبر می بایست تعطیل می شد و امروزه دیگر کاربردی نداشت. در حالی که آیات قرآن با ما کار دارد و آیاتش همیشه در جریان است و تعطیل بردار نیست.

دوم اینکه اگر نظریه شما درست بود باید تعبیر آیه ای گونه می شد: «و لو انهم اذ ظلموکَ جاءوکَ...  و اگر آنها موقعی که تو را آزردند و به تو ستم کردند، نزد تو می آمدند و از تو بخشش می خواستند و تو می بخشیدی خدا هم از حق خود می گذشت».   ولکن تعبیر آیه عمومی است و سخن از ستم به پیامبر نیست، سخن از ستم به خود مؤمنان است که می فرماید: « ولو انهم اذظلموا انفسهم جاءوکَ... » یعنی اگر آنها آن موقع که به خود ستم کردند و مرتکب گناه شدند که آنها را از خدا دور می کند، استغفار کنان نزد تو می آمدند و تو برایشان طلب مغفرت می کردی حتماً مورد عفو من قرار می گرفتند، زیرا وساطت تو مورد تأیید ماست.

موضوع شفاعت پیامبر یا ولــیّ برای پیوند معنوی و سیاسی میان رهبر دین و مردم است تا رابطه اطاعت برقرار شود. خدا دوست ندارد بگویید من شخصاً می خواهم با خدا رابطه وحیانی برقرار کنم. او می خواهد ما از طریق پیامبر با او رابطه برقرا کنیم و خواسته هایش را یاد بگیریم و عمل کنیم و در غیر این صورت لازم می آید بر هر کسی وحی خصوصی نازل شود.

پیامبر اساساً شغل و سمتش وساطت میان بندگان و خداوند است. او احکام را از خدا می گیرد و به ما می دهد. درست است که خدا فرموده است، هر کس از من طلب مغفرت کند با شرایطی به غفران من می رسد، ولی اگر از طریق پیامبر باشد قطعاً می بخشم و با اقبال هم می بخشم. از طرفی خدا میخواهد منزلت ولـیّ خود را بفهماند و به ما بگوید شما باید زیر نظر نمایندگان من تربیت شوید.

 

ادامه دارد...

حق با کیست، ج2، ص28 - 26

یقین قوی


بسم الله الرحمن الرحیم


امام صادق علیه السلام:

بر امامت او استوار نمی ماند به جز کسی که یقینش بسیار قوی و معرفتش نسبت به او صحیح می باشد.


خورشید کعبه بنقل از روزگار رهایی، ص 378

غیبت

بسم الله الرحمن الرحیم


سـبـب غـیـبـت امام زمان ( علیه السلام ) چیست ؟ او چگونه این همه عمر مى کند ؟ فایده غیبت او چیست ؟ و چرا در این زمان که دنیا پر از ظلم شده ظهور نمى کند ؟

 


شـکى نیست که وجود امام در هر عصرى ضرورى است و زمین هرگز خالى از حجت نمى ماند ,و چون انسان بیهوده آفریده نشده , بلکه تکالیفى به عهده او گذارده اند که سعادت او در آخرت در گرو همین تکالیف است , باید در پى آموختن تکالیف خود از حجت خدا که نماینده و سفیر خدا و واسطه بین خدا و بندگان مى باشد اخذ کند .

پس اگر کسى معتقد به امام و حجت خدا باشد دیگر نباید سوال کند که چرا او غائب است و ظهور نـمـى کـنـد ;و چون در اینگونه امور اسرارى نهفته است که ما قدرت دستیابى به آنها رانداریم , و حتى موسى علیه السلام که نبى و کلیم اللّه بود اسرارى که در کارهاى حضرت خضر ( مانند سوراخ کـردن کـشـتى , کشتن یک جوان , ترمیم یک دیوار ) بودنفهمید و لب به اعتراض گشود , تا چه رسد به ما که به قول شافعى هر چه در علم پیشرفت مى کنیم مى فهمیم که جهل ما بیشتر است .

 و در این زمینه روایاتى هم داریم که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم :صدوق روایتى از امام صادق ( علیه السلام ) نقل کرده که امام زمان غیبتى دارد وبعد از آن ظهور مى کند , و علت غیبت او همان است که در غیبت حجج خداوند در گذشته بوده است و بعد از ظهور آن علت روشن مى شود . بـه عـلاوه کـه غـیـبـت سـرى از اسرار اللّه است و وقتى ما خدا را حکیم دانسته و همه افعال او را حکیمانه مى دانیم بدون نیاز به دلیل باید آن را بپذیریم .

 الـبـته در روایات به وجوه کثیرى از علل غیبت امام زمان ( علیه السلام ) اشاره شده است , و شاید مـنظور امام صادق ( علیه السلام ) از اینکه حکمت غیبت پس از ظهورکشف مى شود این باشد که آنـقـدر عـجائب بعد از ظهورش ظاهر مى شود که همه مى فهمند این امر عظیم چنان تاخیرى نیز لازم داشته است .

یکى از علل غیبت آن حضرت این است که او تشکیل دهنده آخرین حکومت روى زمین است وبعد از حـکومت او قیامت فرا مى رسد , و باید ایام و سنوات به آخر خود نزدیک شودتا امام ظهور کند و پایان عالم را جز خدا کسى نمى داند . و دیـگـر از عـلـل غیبت این است که امام زمان علیه السلام عده زیادى از کفار وظالمان را به قتل مـى رسـاند و این زمان باید وقتى باشد که اصلاب کفار از افراد خوب تهى شده باشد , یعنى افرادى مـثـل مـعـاویـه ثانى که از صالحان و از نسل یزید بود ,و حسین بن حجاج شاعر صالح و دوستدار اهـلبیت پیامبر که از نسل حجاج بن یوسف ثقفى خون ریز معروف و امثال آنها باید بوجود بیایند و در صلب کفار و ظالمان باقى نمانند تا با کشته شدن آنها جلوى بوجود آمدن آن فرد صالح گرفته نشود , و تهى شدن اصلاب آنها از چنان افرادى را فقط خداوند مطلع است .

 یـکـى دیـگـر از علل غیبت این است که مومنین امتحان بشوند و درجه ایمان آنها سنجیده شود و مـومـن خالص معین گردد و در حقیقت طولانى بودن زمان غیبت به حکم غربالى براى سنجش مومنین مى باشد , و امام موسى بن جعفر علیه السلام در روایتى هشدار مى دهد که غیبت امام عصر ( عـلـیه السلام ) وسیله اى جهت امتحان خلق است , مواظب باشید وجوداو را بخاطر طول غیبت انکار نکنید . بهر حال اسرار بسیارى در غیبت آن حضرت نهفته شده که عقول ما به آن نمى رسد , ووقتیکه عقل مـا بـه عـلت تشریع سه رکعت براى نماز مغرب و چهار رکعت براى نماز عشاءنمى رسد , چگونه به علت این امر مهم مى رسد . و امـا در مورد اینکه چگونه تا این مدت زنده مانده است واضح که خدا در قرآن درباره حضرت نوح مى فرماید ( فلبث فیهم الف سنه الا خمسین عاما ) یعنى نوح درمیان قوم خود 950 سال زندگى کـرده و بـعـضى عمر او را بیش از دو هزار سال و بعضى هزار و ششصد سال دانسته اند که نهصد و پنجاه سال آن را پیامبر بوده است (1) .

و کسى که انصاف داشته باشد مى داند که وقتى براى انسان امکان زندگى در طول یکسال هست , پـس امـکـان زنـدگـى در طول هزاران سال نیز وجود دارد , و آنکه زندگى و حیات را به انسان مى دهد قدرت طولانى کردن آنرا نیز دارد .
       پرسش و پاسخ / ترجمه سید مهدى شمس الدین، کاشف الغطاء - محمد حسین عنکبوت / 14 ( و درباره حضرت یونس مى فرماید : فلو لا انه کان من المسبحین للبث فى بطنه الى یـوم یـبعثون - سوره صافات / آیه 141 یعنى اگر از تسبیح کنندگان نبودتا قیامت در شکم ماهى زنده مى ماند ) .
      به نقل از سایت تبیان

طول عمر


خـداوند در سوره یس آیه 68 مى فرماید : هر کس را طول عمر دهیم , در آفرینش واژگونه اش مـى کنیم ( و به ناتوانى کودکى باز مى گردانیم ) آیا اندیشه نمى کنند ؟ این آیه با طول عمر امام زمان (عج ) چگونه سازش دارد ؟

 

 

آیـه مـزبـور در حـقـیقت یک ناموس طبیعى و قانون الهى را توضیح مى دهد ; یعنى ,انسانها سیر طـبـیـعـى , پـس از آن که به سر حد تکامل جسمى رسیدند , تدریجا نیروهاى خود را یکى پس از دیگرى از دست داده و به ضعف و ناتوانى روز اول بازگشت مى کنند .

این منحنى ضعف و قدرت یک قانون عمومى براى تمام موجودات زنده است و همگى روى سیر طـبـیعى و معمولى این سرنوشت را خواهند داشت ; ولى در موضوع طول عمر امام زمان (عج ) با ایـن کـه یک سلسله مطالعات علوم طبیعى چنین طول عمرى را طبق موازین علمى امرى کاملا ممکن معرفى مى کند , در عین حال باید اعتراف کرد که این طول عمر فعلا جنبه استثنائى دارد .

 بـه عبارت دیگر : عمر هزار ساله و بیشتر براى انسان مطابق اصول علمى امروز به هیچ وجه محال نیست , به دلیل این که دانشمندان علوم طبیعى براى طولانى ساختن عمرانسان همواره مشغول مطالعات هستند به ما نوید مى دهند که روزى موفق شوند از طرق علمى حداکثر طول عمر انسان را به مراتب افزایش دهند , این خود نشانه امکان ومعقول بودن چنین طول عمرى است . ولـى نـمـى تـوان انکار کرد که فعلا چنین طول عمرى جنبه استثنایى دارد و هنوز انسان از طرق مـعـمـولـى مـوفق به آن نشده است , بنابر این خداوند براى اصلاح جامعه بشریت یکى از بندگان بـرگـزیـده خود را طول عمر فوق العاده اى داده که در موقع معینى قیام کند و جهانى را مملو از عدالت گرداند .

پر واضح است آیه مزبور که نظر به افرادمعمولى و عادى دارد شامل حال چنین فردى نخواهد شد که وضع او یک وضع فوق العاده است و از جریانهاى معمولى برکنار مى باشد . خـلاصـه , هـمـان خـدایـى کـه بر خلاف وضع عادى چنین عمر طولانى را به آن حضرت داده و به صورت فوق العاده او را زنده نگاه داشته , از عوارض طول عمر که ضعف و ناتوانى وبازگشت به قـهـقـراست نیز حفظ مى نماید و این مطلب با آیه مزبور که نظر به افرادى عادى و معمولى دارد , هیچ گونه منافاتى نخواهد داشت .
       پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مکارم شیرازى - ناصر و جعفر سبحانى
      به نقل از سایت تبیان

مظلومیت وصیّ پیامبر اکرم صل الله علیه و آله

بسم الله الرحمن الرحیم


  مظلومیت على(علیه السلام)

هر کس تاریخ اسلام را مطالعه کند، به این نکته پى مى برد که با نهایت تأسف على(علیه السلام) کوه علم و تقوا نزدیکترین افراد به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و بزرگترین مدافع اسلام چنان مورد هتک و سبّ و ناسزا قرار گرفت و چنان دوستانش تحت فشار و بدترین اذیت و آزار واقع شدند که در تاریخ بى سابقه است آن هم از سوى کسانى که خود را صحابه پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى نامیدند.

به عنوان نمونه:

الف) على بن جهم خراسانى را دیدند که پدر خودش را لعن مى کند، گفتند: چرا؟ گفت: براى این که نام مرا «على» گذارده است!(1)

ب) معاویه در بخشنامه اى به تمام کارگزارانش نوشت: هر کس چیزى از فضایل ابوتراب (على(علیه السلام)) و اهل بیتش را نقل کند از امان ما خارج است (جان و مال او مباح است) و به دنبال این بخشنامه خطبا در تمام نقاط بر منابر به صورت علنى سبّ على(علیه السلام) مى کردند و از او بیزارى مى جستند و نسبت هاى ناروا به او و خاندانش مى دادند.(2)

ج) بنى امیّه هر گاه مى شنیدند نام نوزادى را على گذاشته اند، فوراً او را به قتل مى رساندند، این سخن را سلمة بن شبیب از ابوعبدالرحمان عقرى نقل مى کند.(3)

د) زمخشرى و سیوطى نقل کرده اند که در ایّام بنى امیّه بر فراز بیش از هفتاد هزار منبر، سبِّ على(علیه السلام) مى کردند و این سنّتى بود که معاویه گذارده بود.(4)

هـ ) هنگامى که عمربن عبدالعزیز دستور داد این بدعت زشت را ترک کنند و در خطبه هاى نماز جمعه به امیرمؤمنان على(علیه السلام) بدگویى نکنند و ناسزا نگویند ضجّه و فریاد از اهل مسجد برخاست و به عمربن عبدالعزیز گفتند: «ترکت السنة ترکت السنّة; سنّت را ترک کردى، سنّت را ترک کردى!».(5)

اینها همه در صورتى است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) طبق روایت صحیح در کتب معتبر آنها فرموده است: «من سبّ علیاً فقد سبّنى و من سبّنى فقد سبّ الله; هر کس على را سبّ کند (و دشنام دهد) مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند، خدا را سب کرده است!!».(6)

منبع: شیعه پاسخ می گوید

 


1. لسان المیزان، جلد 4، صفحه 210 .

2. النصایح الکافیه، صفحه 72 .

3. تهذیب الکمال، جلد 20، صفحه 429 و سیر اعلام النبلاء، جلد 5، صفحه 102 .

4. ربیع الابرار، جلد 2، صفحه 186 و النصایح الکافیه، صفحه 79 عن السیوطى.

5. النصایح الکافیه، صفحه 116 و تهنئة الصدیق المحبوب، نوشته سقاف، صفحه 59 .

6. اخرجه الحاکم و صحّحه و اقرّه الذهبى (مستدرک الصحیحین، جلد 3، صفحه 121).

در کدام سرزمین هستی؟


بسم الله الرحمن الرحیم


در دعـاى نـدبـه بـه این مسأله اشاره شده است که مى پرسد: نمى دانم کدام سرزمین تو را در بر گـرفته است ؟ قرارگاهت کجاست ؟ در کوه رضوى یا ذى طوى ... ؟ نمى دانم در این دعا چرا سـراغ حضرت مهدى را در ذى طوى و کوه رضوى مى گیرند که جایگاه محمد حنفیه (امام زمان فرقه کیسانیه) است که معتقدند در این کوه از انظار مخفى شده و از آنجا ظهور خواهد نمود . مـطـالعه دقیق متن دعاى ندبه که از ائمه ما به تصریح و ترتیب نام نمى برد و پس از حضرت امیر کـه بـه تـفـصیل از مناقب و فضایل وى سخن مى گوید ناگهان و بى واسطه به امام غایب خطاب مى کند, باز این سوال را بیشتر در ذهن طرح مى کند؟
 


دعاى ندبه بحق, یکى از دعاهاى جالب و پر معنى است. از نـظـر فـصـاحت بسیار فصیح وروان و حساب شده و متین است و از نظر محتوا باید گفت یک دعـاى علمى , انقلابى ,عقیدتى و سیاسى و در عین حال پر احساس و عاطفى است و اگر درست بـه مـفـهوم آن آگاهى حاصل گردد مى تواند منبع الهامبخشى براى مبارزات اجتماعى و بر ضد ظلم بوده باشد ( البته به شرط آگاهى , نه به صورت تخدیر ) .

 در آغـاز دعـا نـخـست اشاره اى به فلسفه بعثت پیامبران و سپس اشاره کوتاهى به تاریخچه آنان و مـقـامات مختلف هر یک و سپس بطور مشروح تر بحثى از قیام پیامبراسلام صلى اللّه علیه و آله و سـلـم و مـقـامات آن بزرگوار و بعد بطور مشروح خلافت بلافصل امیرمومنان على علیه السلام با دلایـل و مـدارک زنده و قاطع از آیات وروایاتى که مورد قبول همه فرق اسلامى است مورد بحث قـرار گرفته و به علل قیام جمعى از امت بر خلاف اهل بیت و خاندان پیغمبر و شهادت و کشتار و تـبـعـیـد آنـان وسـپس به دعوت امامان یکى بعد از دیگرى اشاره شده است , بطورى که قلوب را کـامـلامتوجه به قیام مهدى (عج ) مى نماید و از آن پس با لحنى عاشقانه و آمیخته با هیجان خاص روحـى و عـمـیـقترین احساسات انسانى , خطاب به ولى عصر (عج ) مى شود و ضمن ابرازاشتیاق شـدید به قیام حضرتش , برنامه اصلاحى و انقلابى او تشریح مى گردد و بعد باچند نیایش زنده و موثر دعا پایان مى پذیرد.

 ایـن از نظر محتویات دعا , اما این که بعضى پنداشته اند که این دعا شباهتى باعقاید کیسانیه دارد کاملا مردود است و قبلا لازم است چند جمله کوتاه در معرفى مذهب کیسانیه ذکر کرده و سپس شـواهد رد پندار بالا را از خود دعا استخراج کنیم : کیسانیه آنچنان که در کتب عقاید و مذاهب آمـده است , یک فرقه شیعه چهارامامى بودند که پس از حضرت على و امام حسن و امام حسین - عـلـیـهـم الـسـلام - بـه امامت محمد حنفیه عقیده دارند و گفته مى شود علت این که آنها را کـیـسـانیه مى نامند این است که یکى از هوا خواهان سر سخت این مذهب شخصى به نام کیسان بـود که خود را از علاقمندان على علیه السلام معرفى مى کرد و بعضى هم کیسان رااز القاب مختار بن ابى عبیده مى دانند و او را از پیروان این مذهب ذکرکرده اند.

گرچه کیسانیه خود منشعب به شعبه هایى شده اند ولى شعبه مشهور آنها عقیده دارند که محمد حنفیه هم اکنون زنده است و در کوه رضوى در اطراف مدینه در نقطه دور افتاده اى زندگى مى کند و خداوند آب آشامیدنى و عسلهاى کوهى در اختیار اوقرار داده و مهدى منتظر اوست. گفته مى شود کثیر شاعر معروف عرب از پیروان این فرقه است و در اشعارش چنین مى گوید:


      الا ان الائمـه مـن قریش ولاه الحق اربعه سواءعلى و الثلاثه من بنیه هم الاسباط لیس بهم خفاءو سـبـط لا یذوق الموت حتى یقود الخیل یقدمها الولاءیغیب لا یرى فیهم زمانا برضوى عند عسل و ماء


      شاعر در این اشعار عدد ائمه را چهار نفر - على علیه السلام و سه فرزندش - ذکر مى کند و سپس به غیبت محمد بن حنفیه در کوه رضوى اشاره مى نماید . امروز این فرقه کمتر پیروان شناخته شده اى دارد و غالبا نام آنها را در کتب تاریخ ادیان مى یابیم . اکـنـون بـه اصل سخن باز گردیم :دعاى ندبه با صراحت تمام مذهب کیسانیه را نفى مى کند و با عـقـایـد شـیـعـه اثنى عشرى کاملا منطبق است زیرا:


      1- در سه جمله از دعاى ندبه درباره نسب حـضـرت مهدى (عج ) مى خوانیم: و ابن خدیجه الغراء و ابن فاطمه الکبرى و جدته الصدیقه الـکـبـرى فـاطـمـه بـن مـحمدصلى اللّه علیه و آله و سلم یعنى او از فرزندان خدیجه و فاطمه - علیهماالسلام است . در حـالـى کـه محمد بن حنفیه هیچ گونه نسبتى با خدیجه و حضرت فاطمه دخت پیامبر اسلام ندارد , چه این که مادرش خوله حنفیه , دختر جعفر بن قبس بود ,نه ارتباطى با خدیجه داشـت و نه با فاطمه زهرا - علیهماالسلام - با این حال جاى تعجب است که کسى براى دعاى ندبه شباهتى به عقاید کیسانیه قائل گردد , اگر فرضاکلمه رضوى ایجاد شبهه اى کند ( که خواهیم دید نمى کند ) این سه جمله صریح ,هرگونه شبهه اى را مى تواند برطرف سازد.


      2- در این دعا بعد از جمله این ابناء الحسین مى خوانیم: صالح بعد صالح وصادق بعد صادق این السبیل بعد السبیل , این الخیره بعد الخیره , این الشموس الطالعه , این الاقمار المنیره , این الانجم الـزاهره , این اعلام الدین و قواعدالعلم این بقیه اللّه; کجا هستند فرزندان امام حسین علیه السلام صـالـحـى پـس ازصالح دیگر و راستگویى پس از راستگوى دیگر , کجا هست راه به سوى خدا پس ازدیـگـرى , انـتخاب شده اى ( از سوى خدا ) پس از دیگرى , کجا هستند خورشیدهاى درخشان و مـاههاى تابان و ستارگان فروزان و پرچمهاى آیین حق و پایه هاى علم و دانش سپس جمله را به صـورت مـفـرد آورده و مـى گوید : کجاست آن کسى که خدا او را ذخیره کرده است ... ؟

این جمله هاى مکرر به روشنى مى گوید بعد از امام حسین علیه السلام امامان متعددى بودند که یکى پس از دیگرى براى اصلاح امت و دعوت به سوى خدا و بسط علم و دانش قیام کردند تا مى رسد به آخرین ذخیره الهى و او را به صورت مفرد بیان کرده است . بـا ایـن حـال آیـا مى توان شباهتى براى دعاى ندبه با عقاید کیسانیه - آنها که نه براى فرزندان امام حـسـین علیه السلام منصبى قائل هستند و نه غیر از محمد بن حنفیه امامان دیگرى را به رسمیت مـى شـناسند - پیدا کرد ؟آیا جاى تعجب نیست که گفته شود پس از ذکر ولایت على علیه السلام مـطلب بریده شده وامامان وسط نادیده گرفته شده اند و تنها سخن از مهدى به میان آمده و این مـناسب عقیده فرقه کیسانیه است آیا این ده جمله پى در پى درباره امامان دیگر به خاطراین که اسـمـشـان صریحا برده نشده , کافى به نظر نمى رسد ؟ آیا براى نفى عقایدکیسانیه ده جمله کم اسـت ؟


      3- در جـمـلـه هـاى بنفسى انت من مغیب لم یخل منا بنفسى انت من نازح ما نزح عنا خطاب به ولى عصر (عج ) مى گوییم : جانم به فدایت که پنهانى ولى از ما خالى نیستى و دورى هستى که از ما جدا نیستى ... . در ایـن دو جـمـلـه مـهـدى (عـج ) را در مـیان خود و نزدیک به خود معرفى مى کنیم و این خود مـى رسـانـد کـه غـیبت او به این معنى نیست که همچون یک موجود نامریى و در مکان خاصى از چـشـم ها پنهان باشد , بلکه به صورت ناشناس در اجتماعات رفت و آمد دارد ومحل ثابتى براى او وجود ندارد.


      4- از آنـچـه در بـالا گفتیم روشن شد که فقرات این دعا یکى پس از دیگرى عقیده فرقه خرافى کیسانیه را نفى مى کند و با عقیده شیعه اثنى عشرى کاملا منطبق است . تـنها چیزى که باقى مى ماند وجود کلمه رضوى در یکى از جمله هاى این دعاست که نکته آن با مراجعه به مدارک و منابع اسلامى روشن مى گردد . تـوضـیـح ایـن که : یاقوت حموى بغدادى نویسنده معروف در کتاب معجم البلدان درباره رضـوى چـنـین مى نویسد : رضوى ... کوهى است در اطراف مدینه و رضوى ( بر وزن رجبى ) مـنـسـوب بـه آن راگـویـنـد , پـیـغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم درباره این کوه فرمود : رضوى کوهى است که خدا از آن راضى و خشنود است . سپس بعد از نام بردن از کوههاى مقدس دیگر در ذیل کلام خود مى گوید : عرام بن اصبع سلمى گـفـتـه است : رضوى کوهى است که از ینبع یک روز فاصله دارد ودر هفت منزلى مدینه است و یکى از کسانى که این کوه را سیر کرده به من اطلاع دادکه آب فراوان و درختان بسیار دارد و این همان کوهى است که طایفه کیسانیه مى پندارند محمد بن حنفیه در آن اقامت دارد و زنده است . و امـا ذى طـوى که بعد از کوه رضوى در دعاى ندبه آمده , یکى از کوههاى اطراف مکه است که در راه تنعیم قرار دارد و یک فرسخ از مکه فاصله دارد و ازآنجا خانه هاى مکه دیده مى شود .

 در روایتى از امام باقر علیه السلام وارد شده که : حضرت قائم از طریق ذى طوى وارد سرزمین مکه مـى شود و نخست با مجاهدانى به تعداد مجاهدان بدر ( نخستین برخورد اساسى اسلام و کفر ) به کنار خانه کعبه مى آید و پرچم انقلاب و پیروزى را در آنجا برمى افرازد. از آنچه در بالا گفته شد , نتیجه مى گیریم که رضوى از کوههاى مقدس بوده و درروایات پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلم آمده است (مقدس بودن یک سرزمین یا یک کوه یا مثلا حجر الاسود به خـاطر جبهه هاى تاریخى و حوادث مهمى است که در طول تاریخ ‌بشر براى آنها گذشته و مربوط به صحنه هاى فداکارى مردان خداست که به خود دیده است) . بـنـابـراین کوه رضوى پیش از آنکه در عقاید کیسانیه نقشى پیدا کند در سخنان پیامبروارد شده اسـت , بـلکه شاید انتخاب این کوه از طرف کیسانیه براى عقاید خود به خاطر همان قداست آن بوده تا رنگ قداست به معتقدات باطل خود بدهند .

 بـا ایـن حـال اگر رضوى در دعاى ندبه آمده , آن را باید به ریشه اصلى که در گفتارپیامبر است برگردانیم نه به عقیده کیسانیه که جنبه فرعى دارد . شـاهـد دیگر این سخن ذکر کوه ذى طوى که در نزدیکى مکه است مى باشد زیرا ذى طوى به هـیـچ وجـه دخالتى در عقاید کیسانیه ندارد و از همه گذشته کلمه ام غیرهااست - یعنى غیر ایـنها - که در دعاى ندبه آمده و این خود دلیل بر این است که حضرت مهدى (عج ) بر خلاف پندار کـیـسـانـیه محل خاصى ندارد و در شهرها و کوهها و نقاطمختلف جهان ممکن است رفت و آمد داشته باشد و همچون جدش پیامبر صلى اللّه علیه وآله و سلم که گاهى در جبل النور و غار حرا و زمـانـى در کـنار خانه کعبه و زمانى در میان مردم مکه یا مدینه بود , حضرت مهدى (عج ) نیز در نقاط مختلفى ممکن است به سر برد و گاهى نیز در میان ما بوده باشد . مـا امـیـدواریم در آینده کسانى که مى خواهند به این گونه مسائل خرده گیرى کنندبراى اثبات حـسن نیت خود قبلا آن را با جمعى از متخصصان و اهل فن که عمرى درمباحث اسلامى زحمت کـشـیده اند در میان بگذارند , اگر پاسخى دریافت نکردند کاملا آزادند آن را نشر دهند ولى اگر پاسخ آن را شنیدند افکار عمومى را مشوب نسازند.
       پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مکارم شیرازى - ناصر و جعفر سبحانى
      به نقل از سایت تبیان

منبع: شوق انتظار

در وصف علی علیه السلام


بسم الله الرحمن الرحیم

از آن جمله آنچه درباره ورود ام الخیر دختر حریش بن سراقه بارقی بر معاویه، ذکر کرده که در شرح ماجرای صفین در وصف علی بن ابیطالب (علیه السلام) گفته است:

بیائید خدا شما را رحمت کند، به سوی امام عادل و وصی پرهیزکار و صدیق اکبر، بدانید که دشمنی معاویه با علی (علیه السلام) از جنگ بدر است و کینه جاهلیت می باشد، معاویه بدین وسیله می خواهد انتقام خونهای بنی عبد شمس را بگیرد. (القعد الفرید ج2 ، ص117)

طرائف، ص 78 و 79

ظهور از کجا خواهد بود


بسم الله الرحمن الرحیم


امام زمان ( عج ) از کجا ظهور خواهند کرد و در کجا کلمه «الله اکبر» را ادا خواهند نمود که تمام جهانیان بشنوند؟

 

 

بر اساس روایات حضرت مهدی ( ( عج ) ) در مکه معظمه در کنار کعبه و حجر الاسود ظهور خواهد کرد و صدای تکبیر ( الله اکبر ) آن حضرت از آن جا به گوش همه جهانیان خواهد رسید .و اما نحوه رسیدن ممکن است توسط دستگاههای انتقال دهنده صدا؛ همچون رادیو و یا طرق دیگر صورت گیرد .چگونگی رسیدن صدای الله اکبر در روایات مشخص نشده است.


شوق انتظار به نقل از سایت تبیان

مناظره قسمت شانزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه قسمت پانزدهم ...

سلف امیه [وهابی]:
جناب علی عبدالله! تو که باید از برزخ و قیامت بترسی چه شفاعت باشد چه نباشد پس در این صورت فایده امید به شفاعت چیست؟

علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:
فایده امید به شفاعت آن است که روح امید را زنده نگه می دارد، تا جلب رضای خدا کند. در قرآن می فرماید: « ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء: خداوند نمی بخشد کسی را که به او شریک قائل شود. ولی پایین تر از آن را می بخشد - نساء/48 و 116-».
انسانی که از سنگینی کوله بار گناهش نا امید است و جبران و توبه و شرایط توبه را برای تطهیر خود طاقت فرسا می شمارد، اگر بداند که برای رفع نواقص فی الجمله راه کاری به نام شفاعت هست، با انگیزه تر اقدام به توبه و جبران می کند؛ اما اگر این راه بسته شود ممکن است بگوید کار از کار گذشته و از جبران و اصلاح نفس دست بردارد.
به این مثال توجه کنید: آیا وجود پزشک و دارو ما را به خودزنی و یا به مجروح کردن اعضایمان تشویق می کند؟! البته خیر، بلکه اگر قهراً پای ما آسیب دید، به دلیل وجود دارو و پزشک از درمان شدن آن نا امید نمی شویم.
به ما آموخته اند که شرایط شفاعت شدن، ایمان و عمل به تکالیف دین و ترک محرمات است. حالا کسی گناهی غیر عمدی یا گناهی در حال غفلت انجام داد و نواقصی در اعمال و نیات او پیش آمد، اینها را شفاعت حل می کند. مشروط بر این که مجموعاً دین انسان مورد رضای خدا واقع شده باشد.
در سنت و روایات و قرآن کریم شرایط سنگینی برای بهره مندی از شفاعت بیان کرده اند، پیامبر صل الله علیه و آله فرمود: شفاعت من به کسی که نماز جماعت را ترک کند نمی رسد. امام صادق علیه السلام فرمود: هر که نماز را سبک شمارد به شفاعت ما نمی رسد (بحار، ج47، ص2). و قرآن فرمود: «لا بملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا: به شفاعت نمی رسد مگر کسی که نزد خدا پیمانی گرفته باشد عهد و تعهد همان ایمان و واقع شدن در حوزه اطاعت الهی است - مریم/85 - 87-». تارک الصلوة محروم از شفاعت است(جامع احادیث شیعه، ج4، ص74). ظالم شفاعت نمی شود « ماللظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع؛ برای ستمگران نه یاوری هست و نه شفیعی که سخنش پذیرفته شود - غافر/18-».
پیامبر فرمود: شفاعت من به ظالم و مشرک نمی رسد(خصایل، ص355). دشمن اهل بیت شفاعت نمی شود( المحاسن خالد برقی، ص184، دارالکتب الاسلامیه، بیروت). پیامبر فرمود: من شفاعت نمی کنم کسی را که ذریه مرا بیازارد(نور الثقلین، ج3، ص207 و 398). امام حسین علیه السلام هنگامی که از مدینه خارج می شد پیامبر را خواب دید که می فرماید: قاتلان تو به شفاعت من نخواهند رسید (بحار، ج44، ص 328).
بنابراین به کسی که شفاعت را وعده داده اند این شرایط و فضا را نیز به او نشان داده اند ولی جناب محمد بن عبدالوهاب وقت نکرده است تا این آیات و روایات را مطالعه کند.
منبع: حق با کیست؟ ، ج2، ص 24 و 25

جزیره خضراء کجاست


بسم الله الرحمن الرحیم

آیا «جزیره خضراء» که گفته مى شود امام زمان(عجل الله) در آن هستند، واقعیت دارد یا نه؟

 

نخست باید به این نکته توجه داشته باشید که همواره در تاریخ، عده اى طمع ورز و هواپرست بوده اند که مى کوشیده اند تا با سوء استفاده از اعتقادات و عواطف مردم، قضایا را به سود خود تفسیر و تبیین کنند. این مسأله در مورد عقاید مذهبى و باورهاى دینى مردم مضاعف است. وجود افراد بى نام یا بدنام و یا حداقل معمولى در میان برخى از سندهاى روایى، یا وجود محتوایى به دور از فهم و متناقض، نشان دهنده همین خطر انحراف مى باشد. این موضوع، بحثى دردناک دارد که باید در جاى خود مطرح شود.


       در این راستا گفتنى است که اولاً در سند روایت «جزیره خضراء» و ثانیاً در محتویات این روایت و ثالثاً در باب وثاقت شخصى که این داستان را نقل کرده (على بن فاضل مازندرانى) بحث و نظرهاى متفاوتى وجود دارد و اکثر علماى طراز اول شیعى - چه در دوران گذشته و چه در عصر اخیر - این روایت را صحیح و موثّق نمى دانند. بنابراین، اصل روایت جزیره خضراء محل تردید جدى است، تا چه رسد به انطباق آن بر مثلّث برمودا.
      براى آگاهى بیشتر ر.ک: سید جعفر مرتضى عاملى، جزیره خضراء افسانه یا واقعیت؟، ترجمه: محمد سپهرى، بخش سوم.

منبع: شوق اشتیاق

عزاداری برای امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم


آیا عزادارى براى امام حسین علیه السلام، در زمان امامان(علیهم السلام) سابقه دارد؟


 

 

بلى، در اینجا تنها به ذکر نمونه هاى اندکى از آنچه که در تاریخ نقل شده، بسنده مى کنیم:
      
      
1. عزادارى بنى هاشم در ماتم سیدالشهدا؛
      از امام صادق(ع) روایت شده است: «پس از حادثه عاشورا هیچ بانویى از بانوان بنى هاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانه هیچ یک از بنى هاشم دودى که نشانه پختن غذا باشد، بلند نشد تا آنکه ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشته ایم»نگا: امام حسن و امام حسین(ع)، ص 145..
      
      
2. عزادارى امام سجاد(ع)؛
      حزن امام سجاد(ع) بر آن حضرت به صورتى بود که دوران زندگى او، همراه با اشک بود. عمده اشک آن حضرت بر مصایب سیدالشهداء(ع) بود و آنچه بر عموها، برادران، عموزاده ها، عمه ها و خواهرانش گذشته بود تا آنجا که وقتى آب مى آوردند تا حضرت میل کند، اشک مبارک شان جارى مى شد و مى فرمود: چگونه بیاشامم در حالى که پسر پیامبر را تشنه کشتند؟!بحارالانوار، ج 44، ص 145. و مى فرمودند: «هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا(س) را به یاد مى آورم گریه ام مى گیرد».خصال، ج 1، ص 131.
       امام صادق(ع) به زراره فرمود: «جدم على بن الحسین(ع) هرگاه حسین بن على(ع) را به یاد مى آورد، آن قدر اشک مى ریخت که محاسن شریفش پر از اشک مى شد و بر گریه او حاضران گریه مى کردند».بحارالانوار، ج 45، ص 207.
      
      
3. عزادارى امام محمد باقر(ع)؛
      امام باقر(ع) در روز عاشورا براى امام حسین(ع) مجلس عزا برپا مى کرد و بر مصایب آن حضرت گریه مى کردند. در یکى از مجالس عزا، با حضور امام باقر(ع) کمیت شعر مى خواند، وقتى به اینجا رسید که: «قتیل بالطف ...»، امام باقر(ع) گریه زیاد کرده، فرمودند: «اى کمیت! اگر سرمایه اى داشتیم در پاداش این شعرت به تو مى بخشیدیم؛ اما پاداش تو همان دعایى است که رسول خدا(ص) درباره حسان بن ثابت فرمودند که همواره به جهت دفاع از ما اهل بیت(ع)، مورد تأیید روح القدس خواهى بود».مصباح المتهجد، ص 713.
      
      
4. عزادارى امام صادق(ع)؛
      امام موسى کاظم(ع) مى فرماید: «چون ماه محرم فرا مى رسید، دیگر پدرم خندان نبود؛ بلکه اندوه از چهره اش نمایان مى شد و اشک بر گونه اش جارى بود، تا آنکه روز دهم محرم فرا مى رسید. در این روز مصیبت و اندوه امام به نهایت مى رسید. پیوسته مى گریست و مى فرمود: امروز، روزى است که جدم حسین بن على(ع) به شهادت رسید».امام حسن و امام حسین(ع)، ص 143.
      
      
5. عزادارى امام موسى کاظم(ع)؛
      از امام رضا(ع) نقل شده است که فرمود: «چون ماه محرم فرا مى رسید، کسى پدرم را خندان نمى دید و این وضع ادامه داشت تا روز عاشورا: در این روز پدرم را اندوه و حزن و مصیبت فرا مى گرفت و مى گریست و مى گفت: در چنین روزى حسین را که درود خدا بر او باد، کشتند».حسین، نفس مطمئنة، ص 56.
      
      
6. عزادارى امام رضا(ع)؛

      گریه امام رضا(ع) در حدى بود که فرمودند: «همانا روز مصیبت امام حسین(ع)، پلک چشمان ما را مجروح نموده و اشک ما را جارى ساخته است».بحارالانوار، ج 44، ص 284.
       دعبل خدمت حضرت رضا(ع) آمد. آن حضرت درباره شعر و گریه بر سیدالشهدا(ع) کلماتى چند فرمودند؛ از جمله اینکه: «اى دعبل! کسى که بر مصایب جدم حسین(ع) گریه کند، خداوند گناهان او را مى آمرزد. آنگاه حضرت بین حاضران و خانواده خود پرده اى زدند تا بر مصایب امام حسین(ع) اشک بریزند».
       سپس به دعبل فرمودند: «براى امام حسین(ع) مرثیه بخوان، که تا زنده اى تو ناصر و مادح ما هستى، تا قدرت دارى از نصرت ما کوتاهى مکن». دعبل در حالتى که اشک از چشمانش مى ریخت، قرائت کرد:


       أفاطم لوخلت الحسین مجد لا

و قد مات عطشاناً بشط فرات


       صداى گریه امام رضا(ع) و اهل بیت آن حضرت بلند شد.همان، ج 45، ص 257.
      
      
7. عزادارى امام زمان(عج)؛

      بنابر روایات، امام زمان(عج) در زمان غیبت و ظهور بر شهادت جدّشان گریه مى کنند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سیدالشهدا(ع) مى فرمایند:


       «فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرک المقدور، و لم اکن لمن حاربک محاربا و لمن نصب لک العداوة مناصبا فلاندبنّک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما، حسرة علیک و تأسفاً على ما دهاک»؛ بحارالانوار، ج 101، ص 320.
      «اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دور ماندم از یارى تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار نمایم؛ هم اکنون هر صبح و شام بر شما اشک مى ریزم و به جاى اشک در مصیبت شما خون از دیده مى بارم و آه حسرت از دل پر درد بر این ماجرا مى کشم».


       در سوگ تو با سوز درون مى گریم

از نیل و فرات و شط، فزون مى گریم


       گر چشمه چشم من، بخشکد تا حشر

از دیده به جاى اشک، خون مى گریم

منبع: شوق انتظار

دوستی و دشمنی با رسول خدا

بسم الله الرحمن الرحیم


امام حسین علیه السلام:

هر کس با ما دوستی کند با رسول خدا صل الله علیه و آله دوستی کرده و هر کس با ما دشمنی کند با رسول خدا صل الله علیه و آله دشمنی کرده است.

خورشید کعبه، نقل ازاحقاق الحق، ج11 ، ص592

کلمات زن شجاع با معاویه

بسم الله الرحمن الرحیم


آنچه علما در تواریخ و کتب خود از اخبار زنانی که بر معاویه وارد شده اند،  ذکر کرده اند، ابن عبدربه در جلد اول کتاب « العقد الفریدن بعضی از آنها را نوشته است و در داستان « دارمیة حجونیة » با معاویه، گفته است که معاویه به او گفت: حالت چگونه است ای دختر حام؟

گفت: حالم خوب است ولی من از اولاد حام نیستم زنی هستم از بنی کنانه.

معاویه گفت: آیا می دانی برای چه تو را دعوت و احضار کرده ام؟

گفت: غیب را جز خدا کسی نمی داند.

معاویه گفت: می خواستم از تو بپرسم که چرا علی (علیه السلام) را دوست داری و مرا دشمن و از او پیروی می کنی و با من دشمنی می نمائی؟

گفت: آیا مرا از پاسخ به این سئوال معذور می داری؟

گفت: نه.

گفت: حالا که از  پذیرش عذر من امتناع داری، بدان « من علی را دوست می دارم چون در میان رعیت عدالت را اجرا می کرد و سهم هر کس را به طور یکسان و مساوی می داد و تو را دشمن می دارم به این سبب که با کسی که به امر خلافت از تو سزاوارتر بود، نبرد کردی و چیزی را به دست آوردی که از آن تو نیست و از علی پیروی نمودم برای این که رسول خدا صل الله علیه و آله در غدیر خم رشته ولایت او را منعقد کرد و برای این که علی مسکینان را دوست می داشت و اهل دین را بزرگ می شمرد و با تو دشمنم به این علت که موجب خونریزی و اختلاف کلمه شدی، و در قضاوت ستم نمودی و به دلخواه خود داوری کرد... (العقد الفرید، ج2، ص113 طبع بیروت)

این کلمات آن بانوی شجاع است در مقابل معاویه در معنی مذکور.


طرائف ، ص 78 - 78

مناظره قسمت پانزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


عمر عبدالوافی [وهابی]:

باید بررسی کنیم که سخن شما اشکال وارده ما را برطرف می کند یا نه، لکن اشکال دیگری که هست این است که اعتقاد به شفاعت موجب جرأت به گناه می شود و اثر تربیتی منفی دارد. یعنی هر کسی به خاطر اینکه شفاعتی در کار است، مشکل گناه را حل شده تلقی می کند.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

آقایان محترم! یک چیز را نباید از نظر دور داشت. این طور نیست که پیامبر صل الله علیه و آله از دم هر که را از امت اوست شفاعت کند. پس برای انسان جای نگرانی باقی است و کسی که نمی داند آیا شفاعت پیامبر به او می رسد یا خیر، نمی تواند با خیال راحت گناه کند.

وانگهی شفاعت مال صحنه قیامت است و نسبت به عذاب های برزخی وعده شفاعت داده نشده است و بسیاری در عذاب برزخی گرفتار می شوند و پاک می گردند امام صادق علیه السلام فرمود: شفاعت مال قیامت است، برای برزخ خود فکری بکنید. (تفسیر نورالثقلین، ج3، ص533)

بنابراین، نظر به اینکه در برزخ شفاعتی در کار نیست و زمان ماندگاری در برزخ نامعلوم است که چند هزار سال باشد، این یک امر رعب آور است و در قیامت نیز گرچه شفاعت وجود دارد ولی مجرم یقین ندارد که آیا او شرایط شفاعت شدن را دارد یا نه؟ پس به سود و مصلحت اوست که ترک گناه کند. زیرا در آنجا دسترسی به شفیعان کار آسانی نیست. بنابراین مسئله جرأت به گناه منتفی است.


کاتب عثمان [حنفی]:

جناب علی عبدالله راست می گویند. این گونه اعتقاد به شفاعت کسی را جری نمی کند. به علاوه شما این اشکال را در باب توبه نیز باید مطرح کنید چرا که وعده پذیرش توبه جرأت به گناه را افزایش می دهد، چرا در آنجا این اشکال را مطرح نمی کنید؟


ادامه دارد...

حق با کیست؟ ص24-23

مهدی این امت

بسم الله الرحمن الرحیم


حضرت محمد صل الله علیه و آله:

... ای فاطمه به آن خدائی که مرا مبعوث فرموده مهدی این امت از ما است که وقتی دنیا هرج و مرج می شود و فتنه ها پشت سرهم بر می خیزند و راه های چاره قطع می گردد مردم یکدیگر را غارت می کنند، بزرگتران به کوچکتران رحم نمی کنند و کوچکتران، بزرگتران را پاس حرمت نمی دارند، در این هنگام است که خدای عزوجل از نسل فرزند تو کسی را بر می انگیزد که قلعه های ضلالت را بگشاید و دلهای بسته را باز کند و در آخر الزمان آن طور قیام به دین کند که من در اول زمان، قیام به آن نمودم و دنیا ر پر از عدالت کند، بعد از آن که پر از جور شده باشد. 


طرائف ، ص76، به نقل از ابن مغازلی، المناقب، ص101

مناظره قسمت چهاردهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

آیا این دو گونه اذن را از آیات الهی آدرس می دهید؟ زیرا اگر برای گفته های خود سند قرآنی ارائه دهید ما ناچار از پذیرش آن هستیم و در غیر این صورت ممکن است در حد احتمال بپذیریم و یا مردود بدانیم.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

در آیه آیة الکرسی می فرماید: « مَن ذَا الذی یَشفَعُ عندَهُ الا بِاذنِهِ: چه کسی می تواند شفاعت کند مگر به اشاره او - یعلم ما بین ایدهم و ما خلفهم :  او وضع و اوضاع گذشته و آینده شفاعت شونده و شفاعت کننده را می داند - بقره/255-». « یومئذ لا تنفع الشفاعة الا من الذن له الرحمن - طه/109 - در آن روز شفاعت فایده ای ندارد مگر کسی که خدای رحمن به او اذن دهد».

ما در دعای بعد از زیارت امام رضا علیه السلام می گوییم: خدایا او را شفیع ما قرار ده و اذن شفاعت مرحمت کن و اذن خود را به امامان من ابلاغ فرما. (بحار،ج99،ص57)

این اذن ها برای شفاعت کننده بود اما اذنی که برای شفاعت شونده است. در آیه 28 سوره انبیاء است. آنجا که می فرماید: یعلمُ ما بَینَ ایدیهم و ما خلفَهُم و لا یَشفَعونَ الا لمنِ ارتَضی: خدا گذشته و آینده آنها را می داند و شفیعان جز برای کسی که خداوند رضایت دهد شفاعت نمی کنند.

در سوره نباء به هر دو «اذن» اشاره شده است، می گوید: روز قیامت نفَس ها در سینه ها حبس می شود و احدی حتی ملائکه حق تکلم نمی یابند « الا من اذنَ لهُ الرحمنُ و قال صواباً : مگر کسی که خداوند به او اذن سخن دهد و او همان صواب و مصوب را خواهد گفت - نبأ/40-». بنابراین شفاعت یک امر تصویب شده از جانب خداست، برای چه کسی و درباره چه کسی «من اذن» شفیع است و «قال صوابا» متن شفاعت است.

ولی در شفاعت بشری امر شفاعت، از شفیع به مافوق حرکت می کند و به او اطلاع رسانی می کند و البته این در شأن خدا نیست.

حالا جناب محمدبن عبدالوهاب خیال کرده است، شفاعت الهی از نوع شفاعت های بشری است و دخالت در کار خداست و لذا آن را مردود و ضد توحید اعلام نموده است.  ظاهراً او به مفهوم آیة الکرسی اشرافی نداشته است.

ادامه دارد...


حق با کیست؟ ج2، ص 23-22