اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اسما و القاب و کنیه های امام زمان علیه السلام


بسم الله الرحمن الرحیم

اسما والقاب و کنیه هاى آن حضرت (امام زمان علیه السلام) و وجه تسمیه آنها 
آنچه در این جا ذکر مى شود، 182 اسم است .
اول : (احمد)  
شیخ صدوق در (کمال الدین ) روایت کرده از امیرالمؤ منین علیه السلام که فرمود: (بیرون مى آید مردى از فرزندان من در آخرالزمان ... .)
تا آنکه فرمود: (براى او دو اسم است ، اسمى مخفى و اسمى ظاهر، اما اسمى که مخفى است ، احمد است .الخ )
در (غیبت ) شیخ طوسى روایت شده ، از حذیفه که گفت : شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله را که ذکر کرد مهدى را، پس فرمود: (بیعت مى کنند با او، میان رکن و مقام . اسم او احمد است و عبداللّه و مهدى ؛ پس اینها نامهاى اوست .)
در تاریخ (ابن خشاب ) و غیره ، روایت است که : (آن جناب ، صاحب دو اسم است و ظاهرا مراد، دو اسم مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد.)
دوم : (اصل )  
شیخ کشى در رجال خود، روایت کرده از ابى حامد بن ابراهیم مراغى که گفت : نوشت ابوجعفر بن احمد بن جعفر قمّى عطار: (نبود از براى او ثالثى در زمین در قرب به (اصل ) و توصیف نمود ما را براى صاحب ناحیه اى ، جواب بیرون آمد که واقف شدم بر آنچه وصف کردى به آن ، اباحامد را که خدایش عزیز کند به طاعت خود. فهمیدم حالتى را که بر آن حالت است که به اتمام رساند خداوند آن را براى او به احسن از آن ، خالى ندارد او را از تفضل خود بر او، خداوند ولىّ او باشد، بر او باد بیشتر سلام و مخصوص تو را.)
ابوحامد گفت : (این در رقعه اى طولانى بوده و در آن امر و نهى بود به سوى برادرزاده کثیر. در رقعه مواضعى بود که آن را مقراض ‍ کرده بودند و داده شد رقعه ، به هیاءت خود به علان بن حسن رازى .)
نوشت مردى از اجلّه برادران ما که او را مى نامیدند حسن بن نصر، آنچه را که بیرون آمده بود در حق ابى حامد، فرستاد او را به سوى پسرش ، ظاهر آن است که مراد از (اصل ) و صاحب ناحیه و صاحب توقیع ، امام عصر علیه السلام باشد.
روایت کلینى از حسن بن نصر 
حسن بن نصر، همان است که شیخ کلینى ، در باب مولد آن جناب علیه السلام روایت کرده از سعد بن عبداللّه که گفت : حسن بن نصر و ابوصدام و جماعتى ، بعد از وفات حضرت امام حسن علیه السلام سخن گفتند در باب آنچه در دست وکلا است و اراده کردند که فحص کنند در باب حجّت زمان . پس حسن بن نصر به نزد ابوصدام آمد و گفت : (من اراده دارم که حجّ کنم .)
ابوصدام به او گفت : (حجّ را در این سال تاءخیر بینداز!)
حسن گفت که : (من در خواب هراسان مى شوم ، یعنى خواب هولناک مى بینم و ناچارم از بیرون رفتن .)
و به احمد بن یعلى بن حماد وصیّت کرد و از براى ناحیه ، مالى به او داد و گفت : ‍از دست خود بیرون مکن مگر بعد از تبیّن امر.)
حسن گفت : من چون وارد بغداد شدم ، خانه اى کرایه کردم و در آن خانه آمدم ؛ پس بعضى از وکلا، جامه اى چند و قدرى اشرفى نزد من آورده ، گذاشت . من به او گفتم : (این چه چیز است ؟)
گفت : (همان است که مى بینى .)
پس دیگرى مثل آن آورد و دیگرى ، تا آنکه خانه پر شد. آنگاه احمد بن اسحق با تمام آنچه نزد او بود، آمد. تعجّب کردم و متفکّر ماندم .
پس وارد شد بر من رقعه آن مرد، یعنى حضرت صاحب علیه السلام که چون از روز، فلان قدر بگذرد آنچه با تو است حمل کن ، یعنى بردار و متوجّه سر من راءى شو. پس برداشتم آنچه نزد من بود و رحلت نمودم و در راه شصت نفر دزد بودند که قافله را برهنه مى کردند. من گذشتم و خداوند مرا نجات داد از آن .
پس وارد سامره شدم و فرود آمدم و رقعه به من رسید که : (آنچه با تو است بردار و بیاور!) من آنها را در سلّه هاى حمالها گذاشتم ، چون به دهلیز خانه رسیدم ، غلام سیاهى را دیدم که ایستاده . به من گفت : (تو حسن بن نصرى ؟)
گفتم : (آرى !)
گفت : (داخل خانه شو!)
و من داخل خانه شدم و سلّه هاى حمّالها را خالى کردم . در کنج خانه ، نان بسیارى دیدم . به هر یک از حمّالها یک قرص نان دادم . بیرون رفتند. اطاقى را دیدم که پرده بر او آویخته بود و از آنجا مرا کسى ندا کرد که : (اى حسن بن نصر! خداى را حمد کن بر آنچه بر تو منّت گذاشت ؛ شک مکن که شیطان مى خواهد تو شک کنى .)
دو جامه براى من بیرون فرستاد و فرمود: (بگیر این را ! پس زود است که محتاج شوى به آن دو.)
من آن دو جامه را گرفتم و بیرون آمدم .
سعد بن عبداللّه گفت : (حسن برگشت و در ماه رمضان فوت شد و در آن دو جامه ، او را دفن کردند.)
ظاهرا خبر اوّل متعلق است به حضرت امام حسن علیه السلام .
در کتب رجالیّه ، مذکور است که مراد از (اصل ) امام است و به همین خبر استشهاد نمودند. گویا معیّن نشد که خبر، متعلّق به کدام یک از ایشان است ، لکن در اراده امام ، از آن سخنى نیست و وجه بودن امام عصر علیه السلام یا هر امامى ، اصل ظاهر است ، چه ایشانند اصل هر علم و خیر و برکت و فیض ، هیچ حقى در دست احدى نیست مگر آنکه منتهى شود لابد به ایشان و نعمتى به احدى نمى رسد مگر به سبب ایشان و مرجع و ملاذ عبادند در دنیا و برزخ و آخرت . مقصود اصلیند از خلقت جمیع عوالم علویّه و سفلیّه .

نجم الثاقب باب دوم

برگرفته از وبلاگ حدیث بلاگ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد