اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

نشانه های شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

سندی پسر محمد نقل کرد: 

 

روزی جماعتی پشت سر امیرالمؤمنین علیه السلام به راه افتادند.  حضرت رویش را به سوی آنها برگرداند و فرمود: 

شما کیستید؟ 

گفتند: 

یا امیرالمؤمنین ، ما از شیعیان تو هستیم.  امام علیه السلام فرمود: 

پس چرا در سیمای شما آثار و نشانه های شیعه را نمی بینم؟ 

گفتند:  آثار و نشانه های شیعه چیست؟  

فرمود:  در اثر شب زنده داری رنگ رخسارشان به زردی گراییده ، در اثر روزه ، شکمهایشان لاغر گشته و در اثر دعا و نیایش ، لبهایشان خشکیده است و آنان را ، غبار خضوع و فروتنی فرا گرفته است. 

 

صفات الشیعة ، ص 41 - 43

هر که علی را دوست بدارد

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

هرکس علی را در زمان حیات آن حضرت و بعد از وفاتش دوست بدارد، خداوند عزوجل ، تا زمانی که خورشید طلوع و غروب می کند ،‌برای او ایمنی ‍[از عذاب] و [ثبات] ایمان می نویسد و هر کسی در زمان حیات علی علیه السلام و یا بعد از وفاتش نسبت به آن حضرت بغض و کینه ورزد ، به مرگ جاهلیت خواهد مرد و همه کردار و رفتارش ، حسابرسی می شود. 

 

فضائل الشیعة ، ص 27

ثابت قدم ترین

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

اسماعیل بن مسلم از امام صادق علیه السلام از پدران گرامی آن حضرت نقل کرد که رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود:  

ثابت قدم ترین شما در صراط ، کسی است که اهل بیت مرا بیشتر دوست می دارد. 

 

فضائل الشیعة ، حدیث سوم ، ص 25

دوستی اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

علی بن حسن از امام باقر علیه السلام از پدران گرامی آن حضرت نقل کرد که رسول خدا صل الله علیه و آله و سلم فرمود: 

دوستی من و دوستی اهل بیتم در هفت جای هول انگیز سودمند است: 

وقت مردن ، در قبر ، هنگام برانگیخته شدن از قبر ، وقت [گرفتن یا گشودن] نامه عمل ، زمان رسیدگی به حساب ، هنگام سنجش کردار و وقت عبور از صراط. 

 

فضائل الشیعة ، حدیث دوم ، ص25

ممیزات منافقان

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

دشمنی منافقان با امیرمؤمنان علیه السلام از ممیزات آنان بوده است.  

در روایتی از حذیفه و ابوسعید خدری نقل شده است که « ما منافقان را از روی کینه و دشمنی آنان با علی بن ابی طالب می شناختیم ».(منبع:الریاض النضره ، ج2، ص 214) 

از ابوذر غفاری نیز روایتی نقل شده که این موضوع را تأیید می کند.  

وی می گوید: 

در عهد رسول خدا صل الله علیه و اله ما منافقان را از روی سه ویژگی می شناختیم: 

تکذیب خدا و رسول ، نخلف از نماز و دشمنی با علی بن ابی طالب علیه السلام.(منبع:تنبیه الغافلین ، ص22) 

رسول خدا خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: 

«لا یحبک الا مؤمن ، و لا یبغضک الا منافق» (منبع:تنبیه الغافلین، ص22)

تو را جز مؤمن دوست ندارد و جز منافق دشمن نمی دارد. 

 

پرتوی از فضائل امیرالمومنین در قرآن ،ص 37 - 38

صفات شیعه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

ابوالمقدام گفت: امام محمدباقر علیه السلام فرمود:  

شیعیان علی علیه السلام چهره هایشان زرد رنگ ، [بدنهایشان] لاغر و نحیف و لبهایشان خشکیده است.  خشکی لبهایشان در اثر روزه داری است. 

شکمهایشان به پشتشان چسبیده و رنگ رخسارشان زرد گشته و صورتهایشان دگرگون شده است.  

وقتی شب آنها را فرا می گیرد ، زمین را بستر خویش میگیرند و پیشانی هایشان را بر آن می نهند ، در حالی که چشمهایشان گریان است و اشکهایشان فراوان.   

بسیار نماز می خوانند و دعا می کنند و کتاب خدا را زیاد تلاوت می کنند ، مردم شادمانند آنها اندوهگینند. 

 

صفات الشیعة ، ص 41

فضائل امیرالمومنین 1

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

فصل دوّم : در بیان فضائل امیرالمؤ منین علیه السّلام استبـر اهـل دانـش و بـینش مخفى نیست که فضائل امیرالمؤ منین على علیه السّلام را هیچ بیان و زبان برنسنجد و در هیچ باب و کتاب نگنجد بلکه ملائکه سموات ادراک درجات او نتوانند کـرد، و فـى الحـقیقة فضائل آن حضرت را اِحْصاء نمودن ، آب دریا را به غرفه پیمودن اسـت . و در احـادیـث وارد شـده کـه مـائیـم کـلمـات پـروردگـار کـه فضائل ما را احصا نمى توان کرد.(5) وَلَنِعْمَ ما قیلَ:
شعر :
منتهی الامال ، ج1

کتاب فضل ترا آب بحر کافى نیست

که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

و بـه هـمـیـن مـلاحـظـه ایـن احـقـر را جرئت نبود که قلم بر دست گیرم و در این باب چیزى نـویـسم لیکن چون حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام معدن کرم و فتوت است رجاء واثق آن اسـت کـه بـر مـن بـبـخـشـایـد و ایـن مـخـتـصـر خـدمـت را قبول فرماید. وَما تَوْفیقى اِلا بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَاِلَیْهِ اُنیبُ.
بـدان کـه فـضـائل یـا نـفـسـانـیـّه اسـت یـا بـدنیّه و امیرالمؤ منین صلى اللّه علیه و آله و سـلامَّکْمَل و اَفْضَل تمام مردم بود بعد از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم در این دو نـوع فـضـایـل به وجوه عدیده . و ما در اینجا به ذکر چهارده وجه از آن اکتفا مى کنیم و به این عدد شریف تبرّک مى جوئیم :
مجاهدت حضرت على علیه السّلام وجـه اول : آنـکه آن جناب جهادش در راه خدا زیادتر و بلایش عظیم تر بود از تمامى مردم در غـزوات پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم و هیچ کس به درجه او نرسید در این باب ؛ چـنـانـکه در غزوه بَدْر که اول جنگى بود که مؤ منین به آن مُمْتحَن شدند، جناب امیرالمؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام در آن جـنـگ بـه دَرک فـرستاد ولید و شیبه و عاص و حنظله و طعمه و نـوفـل و دیـگـر شـجـاعـان مـشـرکـیـن را و پـیـوسـتـه قـتـال کـرد تـا نـصـف مـشـرکـیـن کـه مـقـتـول گـشـتـند بر دست آن حضرت کشته گردیدند و نصف دیگر را باقى مسلمین با سه هزار ملائکه مُسَوّمین کشتند؛ و دیگر غزوه اُحُد بود که مردم فرار کردند و آن حضرت ثابت ماند و لشکر دشمن را از دور پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم دور مى کرد و از آنها مى کـشـت تـا زخـمهاى کارى بر بدن مقدسش وارد شد با این همه رنج و تَعَب ، آن حضرت را هـول و هـرب نـبـود و پـیـوسـتـه اَبـْطـال رجـال را کـشـت تـا از حـضـرت جـبـرئیـل در مـیـان آسمان و زمین نداى لاسَیْفَ اِلا ذُوالْفِقار وَلا فَتى اِلا عَلىّ شنیده شد. و دیگر غزوه احزاب بود که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام عَمْروبن عَبْدَود را کشت و فتح بـر دسـت آن حـضرت واقع شد و پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم در حق او فرمود که (ضـربـت عـلى عـلیـه السـّلام بـهـتر است از عبادت جن و انس ). و دیگر جنگ خیبر بود که مَرحَب یهودى بر دست آن حضرت کشته گشت و دَرِ قلعه را با آن عظمت به دست معجزنماى خـود کـَنـْد و چـهـل گـام دور افـکـنـد و چهل نفر از صحابه خواستند حرکت دهند نتوانستند! و دیـگر غزوه حُنَیْن بود که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم با ده هزار نفر از مـسـلمـیـن بـه جـنـگ رفـت و ابـوبـکـر از کـثـرت جـمـعیت تعّجب کرد و تمام منهزم شدند و با رسـول خـدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم باقى نماند مگر چند نفر که رئیس آنها امیرالمؤ منین علیه السّلام بود، پس آن حضرت اَبُوجَرْوَلْ را کشت تا آنکه مشرکین دلشکسته شدند و فـرار کـردنـد و فـرار کـنـندگان مسلمین برگشتند. و غیر این غزوات از جنگهاى دیگر که اربـاب سـِیَر و تواریخ ضبط نموده اند و بر متتبّع آنها ظاهر است کثرت جهاد و شجاعت و بزرگى ابتلاء آن حضرت در آن غزوات .(6)
 

پایان عمر زمین

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

تنبیه و توضیحى مهم!

در یکى از روایات گذشته آمده بود:

... دوازده نفر خلیفه از آنان در مى‏گذرد و پس از آن فتنه و آشوب مى‏گردد.

و در دیگرى آمده بود:

این دین همواره - تا زمانى که دوازده نفر از قریش باقى باشند - استوار و بر پاست، و هر گاه از دنیا بروند زمین اهل خود را فرو مى‏برد.

این دو عبارت دلالت بر آن دارند که بعد از دوازدهمین امام از امامان پس از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، عمر این عالم پایان مى‏یابد.بنابراین، لازم است عمر یکى از این دوازده نفر تا نهایت این دنیا به طول انجامد، و این چیزى است که اکنون با طول عمر وصى دوازدهم، مهدى آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) محمد بن الحسن العسکرى (علیه السلام) به وقوع پیوسته است. زیرا، مجموعه آن روایات تنها بر امامان دوازده گانه مذکور صادق بوده و بر غیر ایشان راست نباید.

و الحمد لله رب العالمین‏  

 

منبع: امامان این امت دوازده نفرند

حب علی بن ابیطالب

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

فرمان رسا و آشکار

بسم الله الرحمن الرحیم

از زبان پیامبر بزرگوار - صلى الله علیه و آله عنوان صحیفه المومن حب على بن ابى طالب "علیه السلام" است.

سر آغاز طومار و برنامه هر فرد با ایمان، دوستى على بن ابى طالب "علیه السلام" است. هر کس خوشنود و شادمان باشد باینکه زندگانى و مرگ او هم آهنگ و همانند زندگى و مرگ من باشد و جایگاه او در بهشت آراسته جاودانى باشد که نهال آن را پروردگار من بدست قدرت خود نشانده. باید پیروى کند و دوست بدارد على علیه السلام را پس از من و پیروى کند و دوست بدارد پیرو و دوست او را، و به پیشوایان بعد از من اقتدا نماید چه آنان عترت منند و از سرشت من آفریده شده اند و از سرچشمه درک و دانش نصیب کافى گرفته اند، واى بر آن گروه که فضیلت و برترى آنها را دروغ پنداشته و رشته پیوسته مرا با آنها بگسلند خداى.. شفاعت مرا بانان نرساند. 

 

الغدیر

امامان در تورات

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

امامان دوازده گانه در تورات‏

ابن کثیر گوید: در توراتى که در دست اهل کتاب است موضوعى آمده معناى آن چنین است:

خداوند متعال ابراهیم (علیه السلام) را به وجود اسماعیل (علیه السلام) بشارت داد و فرمود: اسماعیل را زیادتى بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بین آنان دوازده نفر را از بزرگان و فرزانگان قرار دهم.

و گوید: ابن تیمیه گوید: اینان که به وجودشان بشارت داده شده، همان است که در حدیث جابربن سمره آمده و مقرر گردیده تا در میان امت پراکنده باشند، و اینکه قیامت بر پا نگردد مگر آنکه موجود شده باشند، و بسیارى از یهودیانى که به اسلام مشرف شده‏اند، اشتباه کرده و پنداشته‏اند آنان همان کسانى اند که فرقه را فضه (= شیعیان دوازده امامى) به سوى آنان دعوت کرده و از ایشان پیروى مى‏کنند(14).

مولف گوید: بشارت مورد اشاره در سفر پیدایش تورات امروزین، باب: (17 شماره 18 - 20) اصل عبرى چنین است:

قى لیشماعیل بیرختى اوتو قى هفریتى اوتو قى هربیتى بمئود شنیم عسار نسیئیم یولید قى نتتیف لگوى گدول‏(15).

ترجمه: اسماعیل را مبارک ساخته و جدا او را بهره‏مند و پر بار و کثیر و گسترده گردانم، دوازده عدد امام از او پدید آید و او را به امت بزرگ و عظیمى تبدیل خواهم کرد.

این بخش از تورات اشاره به آن دارد که، مبارکى و پربارى و کثرت افراد تنها در نسل اسماعیل (علیه السلام) است.

واژه شنیم عسار یعنى: دوازده نفر، که لفظ عسار اعداد ترکیبى که معدود آن مذکر باشد، مى‏آید (16) و معدود در اینجا نسیئیم و مذکر است و با اضافه شدن یم در آخر آن معناى جمع مى‏دهد. مفرد آن ناسى یعنى: امام و پیشوا و رئیس است‏(17).

و اما سخن خداوند به ابراهیم (علیه السلام) در همان بخش نیز، یعنى عبارت فى نتنیف لگوى گدول، واژه فى نتنیف مرکب است از فى که حرف عطف است، و ناتن که فعل است و به معناى: قرار مى‏دهم، و یف که ضمیر است و در آخر فعل آمده به اسماعیل (علیه السلام) باز مى‏گردد، یعنى: او را (چنین) قرار مى‏دهم (18). و اما لفظ گوى به معناى امت و مردم است‏(19)، و گدول به معناى کبیر و عظیم(20) و تمام جمله یعنى: او را امت کبیر و بزرگى گردانم.

از مجموع این فقره روشن مى‏گردد که مقصود از کثرت و برکت در نسل اسماعیل (علیه السلام) دقیقا رسول خدا محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آن حضرت (علیه السلام) مى‏باشند، و آنانند که دنباله و امتداد نسل اسماعیل (علیه السلام) هستند. زیرا، خداوند متعال به ابراهیم (علیه السلام) فرمود: از سرزمین نمرود خارج شده و به شام برود. آن حضرت نیز، همراه با همسرش ساره و لوط به فرمان خدا هجرت کردند و در سرزمین فلسطین فرود آمدند.

خداوند متعال ثروت ابراهیم (علیه السلام) را بسیار فزونى بخشید. ابراهیم گفت: خداوند! من با این مال بدون اولاد چه کنم؟ خداى متعال به او وحى کرد: من فرزندان تو را به قدرى کثیر وبسیار گردانم که به تعداد ستارگان باشند در آن زمان هاجر کنیزک ساره بود و او را به ابراهیم (علیه السلام) بخشد، هاجر از ابراهیم (علیه السلام) باردار شد و اسماعیل (علیه السلام) را براى او به دنیا آورد. سن ابراهیم (علیه السلام) در آن حال 86 سال بود(21).

قرآن کریم در ضمن دعاى ابراهیم (علیه السلام) و در خواست او از خداى متعال، به این حقیقت روشن اشاره کرده و مى‏فرماید: ابراهیم گفت:

ربنا انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاه فاجعل افئده من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون پروردگارا! من برخى از ذریه خود را در بیابانى خشک، در کنار خانه محترم تو جاى دادم تا نماز را به پاى دارند. پروردگارا! دلهائى از مردمان را به سوى آنان بگردان و آنان را از ثمرات ده باشد که سپاس گویند. ابراهیم / 37

این آیه کریمه تاکید مى‏کند که ابراهیم (علیه السلام) برخى از ذریه و نسل خود را که اسماعیل و فرزندان متولد او در مکه بودند، در کنار خانه خدا جاى داد متعال در خواست کرد تا رحمت و هدایت بشر در طول تایخ را بر عهده ذریه و فرزندان او قرار دهد، خداوند نیز دعوتش را پذیرفته و آن را در نسل او، محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) و دوازده امام (علیه السلام) قرار است.

امام باقر (علیه السلام) دراین باره فرموده است: نحن بقیه تلک العتره و کانت دعوه ابراهیم لنا مائیم بقیه آن (ذریه و) عترت و دعایى ابراهیم (علیه السلام) براى ما بود(22).  

 

منبع: امامان این امت دوازده نفرند

علماء قرن چهارم و غدیر

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

علماء قرن 4  

- ابو عمرو، احمد بن عبد ربه قرطبى متوفاى 328، ابن خلکان در جلد 1 تاریخش ص 34 شرح حال او را ثبت و گفته : نامبرده از علمائى است که داراى محفوظات بسیار و اطلاع زیاد بر اخبار مردم بوده و کتاب " العقد الفرید " را که از کتب سودمند است، او تصنیف نموده، نامبرده در جلد 2 کتاب خود " عقد الفرید " ص 275 چنین نگاشته : على علیه السلام در سن پانزده سالگى اسلام آورد و او اولین کسى است که شهادت بوحدانیت خداوند و رسالت محمد صلى الله علیه و آله داد، و پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وآل من والاه و عاد من عاداه و روایت از او در داستان احتجاج مامون بر چهل تن از فقهاء باحادیثى که از جمله آن حدیث غدیر است، خواهد آمد.

164 - فقیه ابو عبد الله حسین بن اسمعیل بن سعید محاملى ضبى "در سن 95 سالگى در سال 330 در گذشته، سمعانى در انسابش نامبرده را فاضل و صادق و متدین و ثقه معرفى نموده، و ابن کثیر در جلد 3 تاریخش صفحه 203 او را موصوف بصدق و تدین و فقیه و محدث اعلام کرده و اشعار نموده که شصت سال قضاوت در کوفه بعهده او بوده و قضاوت فارس و توابع آن نیز باو محول گشته، سپس از مقام مزبور بکلى استعفا کرده و ملازم خانه خود شده و اکتفاء بشنیدن و بیان حدیث نموده، روایت از او در ص 98 و 103 باسنادیکه صحت آنرا در امالى خود تصدیق نموده گذشت، و روایت دیگر او در حدیث مناشده بلفظ زید بن یثیع باسناد صحیح که رجال آن ثقه هستند، خواهد آمد.

165 - ابو نصر حبشون بن موسى بن ایوب خلال - در سال 234 متولد و در 331 درگذشته، نامبرده استاد - حافظ دار قطنى و امثال او است، خطیب در جلد 8 تاریخش صفحه 290 شرح حال او را ثبت نموده و گفته : نامبرده ثقه است، حدیث او و شرح حالش در باب روزه غدیر خواهد آمد و بزودى بر صحت اسناد آن و ثقه بودن تمامى رجال آن واقف خواهید شد.

166 - حافظ ابو العباس احمد بن عقده متوفاى 333، بهر یک از کتب تذکره و شرح حال دست بیابید، شرح حال و ستایش نسبت باو را خواهید یافت، نامبرده یک کتاب تالیف و اختصاص بداستان غدیر داده و قریبا در تعداد مولفین کتب در موضوع غدیرخم از تالیف مزبور بتفصیل آگاه خواهید شد، نامبرده داستان غدیرخم را بطرق بسیار روایت نموده که قسمتى از آن قبلا ذکر شده و قسمتى نیز خواهد آمد.

167 - ابو عبد الله بن على بن خلف عطار کوفى مقیم بغداد، خطیب شرح حال او را در جلد 3 تاریخش در ص 57 ثبت و از قول منصور که خود از او شنیده نقل کرده که : محمد بن على بن خلف ثقه و متصف بامانت و حسن عقل و خرد است، حدیث او باسناد صحیح و رجال ثقه در ص 120 گذشت.

168 - حافظ هیثم بن کلیب ابو سعید شاشى - متوفاى 335 صاحب مسند کبیر، دهبى در جلد 3 " تذکره " ص 66 شرح حال و توثیق او را ثبت نموده، حدیث او در ص 80 گذشت و کنجى اشعار نموده که حدیث مزبور حسن و اطراف آن صحیح است.  

 

الغدیر ج1

ولایت اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: 

شیعیان علی علیه السلام ، شکمهایشان لاغر و لبهایشان خشکیده بود.  آنها اهل رأفت و مهربانی و علم و بردباری بودند. اکنون نیز به زهد و بی رغبتی به دنیا شناخته می شوند. پس با پرهیزکاری از گناه ، وسعی و تلاش در کارهای نیک ، خودتان را بر آنچه به آن عقیده دارید (ولایت اهل بیت) یاری کنید. 

 

صفات الشیعة ، ص 39

ناصبی (دشمن اهل بیت)

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

معلی بن خنیس گفت: 

از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: 

ناصبی (دشمن اهل بیت علیهم السلام) کسی نیست که با ما آل محمد عداوت و دشمنی داشته باشد ؛ زیرا تو ، کسی را پیدا نمی کنی که بگوید من نسبت به محمد و آل محمد بغض و کینه دارم؛ بلکه ناصبی آن کسی است که با شما دشمنی کند ، در حالی که می داند شما ما را دوست دارید و از دشمنانمان بیزاری می جویید.  همچنین آن حضرت فرمود: 

هر کس دشمن ما را سیر کند ؛ مانند این است که دوست ما را به قتل رسانده است. 

 

صفات الشیعة ، ص 37 - 39

روات حدیث

بسم الله الرحمن الرحیم  

... عبد الله بن عباس "در سال 68 وفات یافته" حافظ نسائى در " الخصایص " ص.7 از میمون بن مثنى با ذکر سند روایت نموده که او از قول ابو الوضاح که همان ابو عوانه است نقل کرده و او از ابو بلج بن ابى سلیم از عمرو بن میمون از ابن عباس در حدیثى طولانى آورده که گفت : من نزد ابن عباس نشسته بودم در این هنگام نه گروه نزد او آمدند و باو گفتند اى پسر عباس یا با ما برخیز، و یا مجلس را براى ما از اغیار خالى کن. ابن عباس گفت : با شما بر میخیزم. عمرو بن میمون گوید که : ابن عباس در این موقع چشم او نابینا نشده بود و صحیح بود. پس در کنارى نشستند و با یکدیگر سخن گفتند و ما ندانستیم که چه گفتند. راوى گوید : پس از آن جلسه و مذاکره ابن عباس آمد در حالیکه لباس خود را تکان میداد و اظهار تاسف و انزجار میکرد و میگفت : اینان سخنانى ناروا و نکوهش درباره مردى گفتند که بیش از دو فضیلت براى او است بطوریکه براى غیر او این فضایل وجود ندارد اینان بدگوئى از مردى نمودند که پیغمبر صلى الله علیه و آله درباره او فرمود : البته اعزام میدارم مردى را "براى نبرد با دشمن" که او راخداوند هیچوقت خوار نمیکند و او خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند. در این موقع شخصى خود را به رایت جنگ نزدیک نمود، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : على کجا است ؟ گفتند در آسیا مشغول تهیه آرد است. فرمود دیگرى نبود که آرد تهیه نماید ؟ ابن عباس گوید. در این موقع على علیه السلام آمد در حالیکه چشم هاى او دوچار درد بود بطوریکه قادر به دیدن نبود. پس رسول خدا صلى الله علیه و آله در چشمان او دمید و رایت را سه بار حرکت داد سپس آنرا باو اعطاء فرمود پس "در نتیجه عزیمت آنجناب به نبرد یا یهودان و احراز پیروى" على علیه السلام آمد در حالیکه صفه دختر حى را با خود آورد، ابن عباس بسخن ادامه داده گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله فلان را با سوره توبه فرستاد و على علیه السلام را در پى او فرستاد و سوره را از او گرفت و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود این سوره را براى مشرکین نمى برد مگر مردى که از من است و من از او هستم. ابن عباس گوید : پیغمبر صلى الله علیه و آله به پسر عموهاى خود فرمود : کدامیک از شما حاضر است که با من در دنیا و آخرت دوستى نماید ؟ همگى ابا کردند. ابن عباس گفت : على نیز در میان آنها نشسته بود و گفت من. من براى این افتخار حاضرم. رسول خدا صلى الله علیه و آله او را واگذاشت و رو بفرد فرد از آنان کرد و این سئوال را تکرار نمود. باز آنها امتناع نمودند. و على سخن خود را تکرار کرد. در اینموقع رسول خدا صلى الله علیه و آله بعلى علیه السلام فرمود : تو ولى من هستى در دنیا و آخرت. ابن عباس ادامه داده گفت : على علیه السلام اول کسى است که پس از خدیجه ایمان آورد. باز، ابن عباس ادامه داده و گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله پوشش خود را گرفت و بر على و فاطمه و حسن و حسین نهاد و گفت : اینست و جز این نیست، اراده فرموده است خداوند که پلیدیرا از شماها ببرد اى اهل بیت من و پاکیزه گرداند شما را پاکیزه گرداندنى. ابن عباس گوید : على علیه السلام جان خود را فروخت و نثار کرد. لباس پیغمبر صلى الله علیه و آله را پوشیده و در جایگاه او خوابید. مشرکین بطرف رسول خدا صلى الله علیه و آله تیراندازى میکردند. پس ابوبکر آمد در حالیکه على علیه السلام خوابیده بود و او گمان کرد که رسول خدا است و او را بخطاب یا بنى الله صدا زد. على علیه السلام فرمود : همانا پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله بطرف بئر میمون رفت، او را دریاب. گفت : پس ابوبکر رفت و با رسول خدا صلى الله علیه و آله داخل غار شد.

در این موقع على علیه السلام از طرف مشرکین سنگ باران میشد همانطور که رسول خدا صلى الله علیه و آله میشد و آنحضرت بخود مى پیچید و سر خود را در لباس پیچیده و پنهان ساخته بود و تا بامداد سر خود را بیرون نیاورد. همینکه صبح شد سر خود را بیرون کرد. آنان "مشرکین" - در مقام نکوهش او برآمدند و گفتند صاحب تو "یعنى رسول خدا صلى الله علیه و آله" وقتى که ما او را سنگ میزدیم بر خود نمى پیچید و تو چنین میکنى ؟ و از این قبیل سخنان : ابن عباس بسخنان خود ادامه داده گفت : رسول خدا در غزوه تبوک خارج شد و مردم با آن حضرت خارج شدند. على علیه السلام عرض کرد ؟ من با شما خارج شوم ؟ پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود. نه در این موقع على علیه السلام گریان شد. پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود : آیا راضى نیستى که نسبت بمن بمنزله هارون براى موسى باشى جز آنکه پس از من پیغمبرى نخواهد بود. همانا روا نیست که من بروم جز آنکه تو بجاى من باشى - ابن عباس گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود : تو بعد از من ولى هر مرد و زن مومن خواهى بود. ابن عباس گفت : و رسول خدا صلى الله علیه و آله درهاى حجرات ما را که بمسجد باز میشد همه را بست و درب حجره على را بحال خود گذاشت و در نتیجه، این امتیاز فقط براى على علیه السلام بود که در هر موقع از خانه خود بیرون میامد در هر حالى که بود داخل مسجد میشد زیرا راه دیگرى نداشت. ابن عباس گفت : و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود : هر کس من مولاى او هستم پس على علیه السلام مولاى او است... تا پایان حدیث. این حدیث را با طول و تفصیلش گروه زیادى از حفاظ با سندهاى تفصیلى در تالیفات خود ذکر نموده اند از جمله آنها است : پیشواى حنبلیان - "احمد" در جلد 1 مسند خود ص 331 از یحیى بن حماد از ابى عوانه از ابن بلج از عمرو بن میمون از ابن عباس و حافظ حاکم در جلد 3 " المستدرک " ص 132، و نامبرده گفته : که اسناد این حدیث صحیح است و بهمین جهت در مقام ذکر سند آن بر نیامده. و خطیب خوارزمى در " مناقب " ص 75 بطریق حافظ بیهقى آنرا روایت نموده و محب الدین طبرى در جلد 2 " ریاض " ص 203 و در " ذخایر العقبى " ص 87، و حافظ حموینى در فراءیدش باسنادش از ضحاک از او بطریق طبرانى ابى القاسم بن احمد، و ابن کثیر شامى در جلد 7 " البدایه و النهایه " ص 337 از طریق احمد بسند نامبرده و از ابى یعلى از یحیى بن عبد الحمید از ابى عوانه تا آخر سند، و حافظ هیثمى در جلد 9 " مجمع الزواید " ص 108 از احمد و طبرانى، و گفته که رجال طریق احمد درست است جز ابى بلج فزارى و نامبرده داراى یکنوع نرمى و لینت است ولى مورد اعتماد و وثوق است و حافظ هیثمى حدیث غدیر را نیز از ابن عباس در ص 108 روایت کرده ... 

 

الغدیر ، ج 1

راز غیبت امام زمان علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

دسته هشتم - راز غیبت مشخص نیست و تنها خدا از آن اگاه است

عبدالله بن فضل هاشمی می گوید:

از امام صادق جعفربن محمد صل الله علیه و اله و سلم شنیدم می فرمود:

صاحب الامر قهراً دارای غیبتی خواهد بود.  و هر باطل گرایی ، در آن به شک و تردید خواهد افتاد.

عرض کردم: فدایت شوم ! برای چه؟  فرمود:

بدین جهت که به ما اجازه داده نشده آن را برای شما فاش سازیم.  عرض کردم : چه حکمتی در غیبت او است؟ فرمود:

راز غیبت او ، همان حکمتی است که در غیبت حجت های الهی قبل از او بوده است. راز غیبت او پس از ظهورش آشکار خواهد گشت همچنان که راز کارهای حضرت خضر علیه السلام در خصوص شکستن کشتی و کشتن پسربچه و مرمت دیوار - تا زمان جدایی آن دو ، برای حضرت موسی علیه السلام فاش نگشت.

ای پسر فضل! امر [ظهور حضرت مهدی علیه السلام] از امور الهی و رازی از اسرار خدا و غیبتی از غیبت های پروردگار است و از آنجا که می دانیم خدای ، عزوجل ، حکیم است ، تصدیق می کنیم تمام کارهای او نیز براساس حکمت است هر چند راز آن برای ما آشکار نباشد.

تاظهور ، ج1 ، ص 18 - 19

صحابه پیغمبر و غدیر خم

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

صحابه پیغمبر که ابتدای نام آنها با "حرف ب" شروع می شود

18 - براء بن عازب انصارى اوسى "در کوفه اقامت گزیده و در آنجا سال 72 هجرى درگذشته است" در جلد 4 - " المسند " احمد بن حنبل ص 281 حدیث غدیر بلفظ نامبرده موجود است که صاحب " مسند " باسناد خود از عفان از حماد بن سلمه از على بن زید از عدى بن ثابت از او "براء" و بطریق دیگر از عدى از براء روایت کرده بشرح و بیانى که در حدیث تهنیه انشاء الله ذکر خواهد شد و در " سنن " ابن ماجه جلد 2 ص 28 و 29 از ابن جدعان از عدى از او روایت شده که گفت : در خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله از حجى که نمود آمدیم. در بعضى منازل فرود آمد و از طرف آنجناب اعلام شد که همگى براى نماز مجتمع گردند. سپس دست على علیه السلام گرفت و فرمود : آیا من اولى "سزاوارتر" باهل ایمان از خود آنها نیستم ؟ همگى گفتند، آرى هستى، فرمود : آیا من بهر فرد مومن اولى باو از خودش نیستم ؟ گفتند، آرى هستى، فرمود : بنابراین، این شخص "یعنى على علیه السلام" ولى و عهده دار امور کسى است که من مولاى اویم. بار خدایا دوست بدار آنکه او را دوست دارد و دشمن دار آنکه را او دشمن دارد. و در خصایص نسائى ص 16 از ابى اسحق از او، و در تاریخ خطیب بغدادى جلد 14 ص 236 و در تفسیر طبرى جلد 3 ص 427 و در " تهذیب الکمال فى اسماء الرجال "، و در " الکشف و البیان " تالیف ثعلبى "لفظ و سند او خواهد آمد" و در " استیعاب " ابن عبد البر جلد 2 ص 473 و در " الریاض النضره " محب الدین طقرى جلد 2 ص 169 از طریق حافظ ابن سمان و مناقب خطیب خوارزمى ص 94 "باسناد از عدى" از براء نامبرده و در " الفصول المهمه " تالیف ابن صباغ مالکى ص 25 "نقل از حافظ ابى بکر بن احمد بن حسن بیهقى و امام احمد بن حنبل" و در " ذخایر العقبى " تالیف محب الدین طبرى ص 67 و در " کفایه الطالب " تالیف حافظ گنجى شافعى ص 14 از عدى بن ثابت از او - و در تفسیر فخر رازى جلد 3 ص 636 و تفسیر نیشابورى جلد 6 ص 194 و در " نظم درر السمطین " تالیف جمال الدین زرندى و در " جامع صغیر " جلد 1 ص 555 از طریق احمد و ابن ماجه و در " مشکات المصابیح " ص 557 "آنچه که از طریق احمد از براء و زید بن ارقم روایت شده" و در شرح دیوان امیرالمومنین علیه السلام تالیف میبدى بطریق احمد و در " فراید السمطین " به پنج طریق از عدى بن ثابت از او و در " کنز العمال " جلد 6 ص 152 از طریق احمد از او و در ص 397 نقل از سنن حافظ ابن ابى شیبه باسنادش از او و در " البدایه و النهایه " ابن کثیر جلد 5 ص 209 از عدى از او بنقل از ابن ماجه و حافظ عبد الرزاق و حافظ ابویعلى موصلى و حافظ حسن بن سفیان و حافظ ابن جریر طبرى و در جلد 7 کتاب مذکور ص 349 از طریق حافظ عبد الرزاق از معمر از ابن جدعان از عدى از براء بن عازب روایت نموده که گفت : با رسول خدا صلى الله علیه و آله بیرون آمدیم "از مکه" تا در غدیرخم فرود آمدیم. منادى از طرف آنجناب اجتماع عمومى را اعلام کرد و پس از آنکه همگى گرد آمدیم فرمود : آیا من اولى بشما از خود شما نیستم ؟ گفتیم. آرى هستى یا رسول الله، فرمود آیا من اولى "سزاوارتر" نیستم بشما از مادرانتان ؟ گفتیم. آرى هستى یا رسول الله، فرمود : آیا من اولى نیستم بشما از پدرانتان ؟ گفتیم بلى یا رسول الله هستى، و از این قبیل پرسش ها دایر باولویت خود چند بار تکرار فرمود و همه را تصدیق و اقرار نمودیم. آنگاه فرمود : هر کس که من مولاى او هستم پس على علیه السلام مولاى او خواهد بود بار خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست دارد و دشمن دار کسى را که او را دشمن دارد پس عمر بن خطاب گفت : گوارا باد تو را اى پسر ابى طالب که امروز را درک نمودى در حالتیکه ولى و سرپرست هر مومن هستى، و بهمین کیفیت این حدیث را ابن ماجه از حدیث حماد بن سلمه از على بن زید - و ابى هارون عبدى از عدى بن ثابت از براء آورده و موسى بن عثمان حضرمى نیز از ابن اسحق بهمین عنوان از براء روایت نموده است. و حدیث مزبور را حافظ ابو محمد عاصمى در " زین الفتى " از ابى بکر جلاب از ابى احمد همدانى از ابى جعفر محمد بن ابراهیم قهستانى از ابى قریش محمد بن جمعه از ابى یحى مقرى از پدرش از حماد بن سلمه از على بن زید بن جدعان از عدى بن ثابت از براء بن عازب بشرح و لفظى که در حدیث تهنیه خواهد آمد روایت نموده و در " نزل الابرار " نیز در صفحه 19 از طریق احمد و در صفحه 21 از طریق ابى نعیم در فضایل صحابه حدیث او از براء بن عازب موجود است و در جلد 2 از " الخطط " مقریزى ص 222 بطریق احمد از او "براء" و در " مناقب الثلاثه " از طریق احمد و حافظ ابوبکر بیهقى از او و در جلد 2 از کتاب " روح المعانى " ص 350 از او در تفسیر " المنار " جلد 6 ص 464 از طریق احمد و ابن ماجه از نامبرده این روایت ذکر شده است و جزرى در " اسنى المطالب " ص 3 براء بن عازب مذکور را در شمار راویان حدیث غدیر ذکر نموده.

19 - بریده بن خصیب ابو سهل اسلمى "وفات در سال : 63 هجرى" حدیثش در جلد 3 مستدرک حاکم ص 110 از محمد بن صالح بن هانى ذکر شده که او نقل از احمد بن نصر و باز حاکم از محمد بن على شیبانى در کوفه شنیده از احمد بن حازم غفارى و او از محمد بن عبد الله عمرى و او از محمد بن اسحق و او از محمد بن یحیى و احمد بن یوسف نقل کرده از ابى نعیم و او از ابن ابى غنیه و او از حکم از سعید بن جبیر از ابن عباس - نقل نموده که او از بریده مذکور حدیث غدیر را روایت کرده و در جلد 4 " حلیه الاولیاء " ص 23 باسنادش از طریق ابن عیینه مذکوره آورده و در جلد 2 " الاستیعاب " ابن عبد البر ص 473 در شرح حال امیرالمومنین علیه السلام ذکر شده و در مقتل خوارزمى و اسنى المطالب جزرى شافعى ص 3 - نامبرده در شمار راویان حدیث غدیر از صحابه ذکر شده و در " تاریخ الخلفاء " ص 114 حدیث غدیر از طریق بزار از او و در جلد 2 " الجامع الصغیر " ص 555 از طریق احمد و در جلد 6 " کنز العمال " ص 397 نقل از حافظ ابن ابى شیبه و ابن جریر و ابى نعیم باسنادشان از او و در " مفتاح النجا " و " نزل الابرار " ص 20 از طریق بزار - و در جل 4 تفسیر " المنار " ص 464 از طریق احمد از نامبرده روایت نموده اند.  

منبع: الغدیر ، ج 1

علت قیام نکردن امام علی بر گرفتن حقش

بسم الله الرحمن الرحیم

برنامه امیرالمؤمنین علیه السلام پس از پیامبر صل الله علیه و اله و سلم

یا علی ، بشارت باد تو را که زندگی و مرگ تو با من است ، و تو برادر و جانشین من هستی. تو انتخاب شده من و وزیرم و وارثم و ادا کننده از جانب من هستی .  تو قرض مرا ادا می کنی و وعده های مرا از جانب من وفا می نمایی ، و تو ذمه مرا بری می کنی و امانت مرا باز می گردانی و طبق سنت من با ناکثین و قاسطین و مارقین از امتم می جنگی .  تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی ، و تو از هارون اسوه و روش خوبی خواهی داشت آن هنگام که قومش او را ضعیف شمردند و نزدیک بود او را بشکند.

پس بر ظلم قریش و اتحادشان در مقابلت صبر کن ، چرا که تو همچون هارون نسبت به موسی و پیروانش هستی و آنان همچون گوساله و پیروانش هستند.  هنگامی که موسی هارون را جانشین خود در قومش قرار داد به او چنین دستور داد که اگر گمراه شدند و او یارانی پیدا کرد به کمک ایشان با آنان جهاد کند ، و اگر یارانی پیدا نکرد دست نگه دارد و خونش را حفظ کند و بین آنا اختلاف ایجاد نکند.

اسرار آل محمد صل الله علیه و اله ، ص 207 - 208

عنایت مخصوص

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

عنایت و توجه مخصوص به حدیث غدیر

خداى متعال نسبت بنشر و اشتهار کامل این واقعه مهمه، عنایت بسیار فرموده که این حدیث پیوسته زبان زد همگان باشد و راویان در هر عصر و زمان این داستان را دهان بدهان بگویند و بیان کنند و این موضوع برهان پابرجائى باشد براى طرفداران و حامیان این پیشواى عالمیقام صلوات الله علیه، و بهمین جهه امر بتبلیغ این سمت و مقام براى امیرالمومنین على علیه السلام مقرون با تاکید و تسریع فرمود، تا در چنین موقع حساس که پیغمبر عالیقدر صلى الله علیه و آله از حج اکبر بازگشت فرموده و در هنگامى که گروه عظیمى از طبقات مختلفه و طوایف عدیده از مسلمین بمناسبت آموختن و انجام حج بیت الله مجتمع گشته اند، پیغمبر گرامیش صلى الله علیه و آله را مامور ابلاغ امر ولایت على علیه السلام فرمود و آنحضرت نیز قیام فورى باجراء این امر نمود. در چنین موقع بى نظیر که جمعیت فشرده از اقوام و قبایل مختلفه از مسلمین گرد آمده اند در یک نقطه غیر عادى امر بتوقف فرماید و آنان که از آنمحل گذشته اند بامر پیغمبر صلى الله علیه و آله باز گردانده شوند و آنان که در دنبال این کاروان بزرگ میایند بان نقطه برسند و آنجناب با صداى رسا و بانک بلند آن خطبه حساس را ایراد و صداى خود را بهمه آنها برساند و پس از آن مقدمات بشناساندن على علیه السلام بکیفیت مخصوص مبادرت فرماید و پس از ابلاغ ولایت و امامت او بحاضرین امر کند که بغائبین نیز ابلاغ نمایند تا همه آن افراد که بیش از یکصد هزار تن بوده اند تماما مامور ابلاغ و راویان این حدیث و قضیه مهمه باشند و خداى منان باین مقدار هم اکتفاء نفرمود و بلکه آیات کریمه در این خصوص فرو فرستاد که در هر صبح و شام تلاوت شود و مسلمانان عالم با تلاوت مداوم آن آیات در همه وقت و همه جا متذکر و متوجه این امر باشند و تنها طریق رشد و سعادت خود را بشناسند و مرجع واقعى و پیشواى حقیقى خود را براى دریافت معالم دین و احکام آئین منزه اسلام بدون تردید تشخیص دهند.

رسول خدا صلى الله علیه و آله کانه قبلا پیش بینى فرموده بود که در این مسافرت، نباء عظیم "خبر بزرگ و مهم" در پیش است که اعلام عمومى داد - تا همه افراد و طبقات مسلمین براى آموختن و عمل باداب و مناسک حج از منازل و اوطان خویش بیرون شوند و دسته دسته و گروه گروه بانجناب ملحق گردند تا با تحقق این امر خطیر پایه هاى دین حنیف و بنیان آئین مقدس اسلام استوار گردد و مظاهر و شرفه هاى دین بلند و نمایان شود و در زیر این پرچم افراشته الهى امت اسلامى بر سایر امم جهان سرورى نمایند و برترى یابند و جنبش پیروزانه و سلطنت این دین شرق و غرب جهان را فرا گیرد. آرى. با سازمان اساسى و متقن الهى زمینه این اعتلا و سیادت جهانى از هر حیث فراهم آمد و بر صلحا و عقلاى قوم لازم و واجب بوده که براى وصول باین نتیجه آئین عقل و دین و فضیلت را پیش گیرند و با کلمه توحید و توحید کلمه مراحل سیادت و عظمت را طى کنند تا بسر منزل رشد و رستگارى نایل شوند... اما ؟ و براى تامین همین منظور پیشوایان دین سلام الله علیهم اجمعین پیوسته واقعه غدیر خم را در هر موقع و در هر مناسبت بازگو و بان استدلال و احتجاج میفرمودند و با این مبناى راسخ و نص صریح امامت و وصایت پدران خود را آشکار و مدلل میداشتند. همانطور که شخص امیرالمومنین صلوات الله علیه نیز در طول دوران زندگى گرامى و شریف خود پیوسته باین امر احتجاج میفرمود و شنوندگان این حدیث را از افراد صحابه که در حجه الوداع حضور داشته اند در مجامع عمومى سوگند میداد و از آنها بر این امر گواهى میطلبید. 

 

الغدیر، ج1