اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

قلم

بسم الله الرحمن الرحیم


ابوحمزه گفت: شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود:

قلم ازشیعه (شیعه واقعی) برداشته شده، برای اینکه خداوند آنها را با عصمت و ولایتش [از گناه و معصیت] نگه می دارد.

فضائل الشیعة، ص 43 ، حدیث 14

مناظره قسمت سیزدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

جالب است، گویا شما در سیستم شفاعت الهی به دو نوع اذن خدا معتقدید. مگر نگفتید شفاعت به اذن خدا، مورد تأیید قرآن است، پس حالا اگر خداوند به کسی اذن شفاعت داد، شفاعت مجاز واقع شده است، حالا اذن دوم دیگر چیست؟


سلف امیه [وهابی]:

علی عبدالله دوست دارد همه چیز را پیچیده کند. دو تا اذن دیگر از کجای قرآن آورده اید.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

از اینکه می بینم سخنانم هدر نمی رود خوشحال می شوم. ببینید:

در سیستم شفاعت خدا، مالک و صاحب اختیار شفاعت خداست و برای اجرای شفاعت، شفاعت کننده باید اذن در شفاعت کردن داشته باشد اما این کافی نیست زیرا این شخص هر کسی را نمی تواند به میل خود شفاعت کند بلکه شفاعت شونده هم باید مورد اذن و رضای خداوند باشد و با اجازه خدا مورد شفاعت واقع شود. پس یک اذن برای شفیع است و یک اذن هم برای شفاعت شونده.

ادامه دارد...

منبع: حق با کیست؟، ج2 ، ص 21

اهل تحیت و سلام خدا

بسم الله الرحمن الرحیم


ابوحمزه گفت: از امام صادق علیه السلام شنیدم که [خطاب به شیعیانش] (شیعیان واقعی و پرهیزکار) فرمود:

شما اهل تحیت و سلام خدایید. شما به سبب رحمت خداوندی، برگزیده خدایید. شما اهل توفیق خدا و اهل عصمتید [یعنی خداست که به شما توفیق انجام اعمال خیر را می دهد و از آلودگی ها نگه می دارد] شما در اثر اطاعت از خداوند، اهل دعوت خدایید. نه حسابی بر شماست و نه ترس و اندوهی.


فضائل الشیعة ، حدیث 13، ص 43-41

مناظره قسمت دوازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قسمت قبل...


بی شریح [وهابی]:

این ها چه حرف هایی است که می گویید؟ حرف هایتان اگر هم درست باشد به بحث ما ربطی ندارد. بحث ما درباره شفاعت مغفرت بود، یعنی کسی که در قیامت مستحق عذاب است، عذاب نشود و این گونه شفاعت علاوه بر اینکه شرک است اشکالات دیگری هم دارد. یکی این که لازم می آید خدا از امور بندگان خود ناآگاه باشد و بشری خدا را مطلع سازد و از طرفی لازم می اید، آن بشر که شفاعت کننده است مهربان تر از خدا  نسبت به عبد باشد. این را چه می گویید؟


سلف امیه [وهابی]:

شیخ ما درست می فرماید. برای این که جناب محمدبن عبدالوهاب در این مورد گفته است، لازمه شفاعت این است که رحمت شفیع بیشتر باشد، در حالی که خداوند ارحم الراحمین است، یعنی او در داشتن رحمت از همه جلوتر است و این طرز تلقی از شفاعت، رحمت واسعه الهی را خدشه دار میکند.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

مرحبا بر دوست من، فکر نمی کنم این اشکال پاسخی داشته باشد. علی عبدالله نباید خیال کند که با استخدام چند آیه و چند حدیث که از مسلمات اهل تسنن است می تواند صحت شفاعت را ثابت کند. مخصوصاً این اشکال که لازمه شفاعت آن است که شفاعت کننده می خواهد نیازهای شفاعت شونده را به اطلاع خدا برساند. در حالی که خداوند عالم السر و الخفیات است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

اشکال شما در صورتی وارد است که شفاعت در پیشگاه الهی همانند شفاعت ها و وساطت های بشری باشد در حالی که چنین نیست زیرا شفاعت بشری از پایین به بالاست، ولی شفاعت الهی از بالا به پایی است و خدا اسرار همه آنها را می داند.


سلف امیه [وهابی]:

شفاعت شفاعت است پائین و بالا ندارد این چه حرفی است که می گویی؟! تو با این جمله پردازی ها، فلسفه بافی و اظهار فضل می کنی.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

لطفاً کمی حوصله کنید تا توضیح دهم، در شفاعت الهی خداوند خودش شفاعت را به جریان می اندازد و به شفیع اشاره می کند که تو از فلان کسی که مستحق شفاعت است، شفاعت کن. در حالی که خداوند تمام اسرار شفاعت شونده و شفاعت کننده را می داند و این خداست که باید رضایت خود را از شفاعت شوند به شفیع مأذون اعلام کند. پس یک «اذن» برای شفیع است و یک اذن هم برای شفاعت شونده که چه کسی استحقاق شفاعت شدن دارد.


ادامه دارد...

حق با کیست، ج2، ص21-19

بهترین مردم

بسم الله الرحمن الرحیم


شافعی ابن مغازلی در کتاب « المناقب » به سند خود از « نافع مولی ابن عمر » روایت کرده که گفت:

گفتم به ابن عمر، بهترین مردم بعد از رسول خدا کیست؟

گفت: این به تو چه مربوط است، ای بی مادر.  بعد گفت: « استغفرالله » بهترین مردم کسی است که هرچه به پیامبر حلال است بر او هم حلال است و هرچه به پیامبر صل الله علیه و آله حرام است به او نیز حرام است گفتم: او کیست؟

گفت: آن علی بن ابیطالب است که پیامبر تمام درهائی که به مسجد باز می شد، بست مگر در خانه علی (علیه السلام) و به او فرمود:

هر چه در این مسجد بر من رواست بر تو هم رواست و از هر چه من ممنوع هستم تو هم ممنوع می باشی: « وَ اَنتَ وارثی وَ وصیّی تَقضی دَینی و َ تُنجزُ عداتی و تقتُلُ علی سُنتی کذبَ من زَعَمَ ازنهُ یَبغُضُکَ وُ یُحبّنی»:

(تو وارث و وصی منی، و دین مرا ادا می کنی و به وعده های من عمل می نمائی، و طبق سنت من مقاتله می کنی و دروغ می گوید کسی که ترا دشمن می دارد، و گمان می کند که مرا دوست می دارد.)

طرائف، ص75-74 به نقل از ابن مغازلی، المناقب، ص261

مناظره قسمت یازدهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قسمت قبل...


کاتب عثمان [حنفی]:

این که می گویید شفاعت رهبری، آری سخن درستی است، اما اینکه عمل صالح شفاعت کند مفهومی ندارد. زیرا شفاعت به معنای واسطه گری میان عبد و خالق است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

جناب کاتب عثمان طه خدا خیرت دهد. عمل هم بین عبد و خالق وساطت می کند. در روایت می خوانیم: فاجعلوا طاعة الله شفیعا. و در قرآن فرمود: « و ابتغوا الیه الوسیلة ؛ به سوی او وسیله بجویید - مائده/35-».

مفسران گفته اند یکی از مصادیق وسیله همان اعمال صالح است و توبه خود، شفیع مطاع است.

رسول خدا می فرماید:

تعلْموا القران فانه شافع یوم القیامة ؛ قرآن را یاد بگیرید چرا که قرآن شفاعت کننده است در روز قیامت. (منبع: مسند احمد، ج5، ص251)

پیامبر چون عامل هدایت امت بود، پس شفیع آنها به سوی بهشت گردیده است. البته این نحو شفاعت غیر از شفاعت مغفرت است؛ زیرا کسی که عمل صالح دارد نیازمند عفو خواهی نیست، مراد در این جا ظهور وساطت عمل در رسیدن فرد به بهشت می باشد.


حق با کیست، ج2 ، ص 19

مناظره قسمت دهم

بسم الله الرحمن الرحیم

...ادامه از قبل


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

ما نوع دیگری هم از شفاعت داریم که قابل توجه است. شفاعتی که روی آن بحث شد ، چه بسا آن را شفاعت مغفرت بنامیم. نتیجه این شفاعت موجب غفران گناه می شود. اما شفاعت دیگری به نام شفاعت رهبری یا عمل است که از همین دنیا شروع می شود.

مثلاً شما پای منبر خطیبی می شنویئ، او می گوید: امام حسین علیه السلام در ظهر عاشورا، در آن بحران جنگ، نماز اول وقت را ترک نکرد و در مقابل تیرباران یزیدیان، نماز ظهر را ادا کرد. آنگاه شما تحت تأثیر این عمل واقع شده می گویید: این درست نیست که من حسینی باشم، اما نمازم را هر وقت شد بخوانم؛ بنابراین از امروز نماز اول وقت را برنامه خود قرار می دهم.

در اینجا امام حسین علیه السلام دست شما را گرفته و شفاعت کرده و واسطه قرب شما به خدا گردیده است که صورت باطنی آن در قیامت همان شفاعت است.

هر حدیث و سخنی از اولیاء که تو را می سازد و حتی هر عالم دینی که تو را هدایت می کند، شفاعت رهبری اتفاق افتاده است. این شفاعت به هیچ صورت قابل انکار نیست. یعنی همان طور که اعمال تجسم می یابد، روابط نیز تجسم می یابد. جهت این که امام حسین علیه السلام بیشترین شفاعت را دارد برای این است که نهضت او بیشترین پیروان را جذب و هدایت می کند.

در جهت مخالف هم شفاعت رهبری مطرح است. یعنی کسانی که موجب گمراهی دیگری شده اند در قیامت این رابطه تجسم یافته و چنین ظهور می یابد که او   به سوی جهنم رهنوم شود. چنانکه در مورد فرعون فرمود: 


« یقْدُمُ قَوْمَهُ یوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ : فرعون روز قیامت جلوی پیروان خود می افتد و آنها را وارد جهنم می کند - هود/98 -».


حق با کیست، ج2 ، ص18

ادامه دارد...

اولین نمازگزاران

بسم الله الرحمن الرحیم


 وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ(البقرة/43)


و نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید (و نماز را با جماعت بگزارید)!


حسکانی (از عالمان مشهور اهل سنت) به نقل از ابن عباس آورده است:

« وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ »

درباره رسول خدا صل الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است که هر دو نخستین کسانی بودند که نماز گزاردند و رکوع به جای آوردند.

 

پرتوی از فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام، ص41 به نقل از شواهد التنزیل، ج1، ص 111 ح 124

مناظره قسمت نهم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قسمت قبل...


عمر عبدالوافی [حنبلی]:

آخر قرآن می گوید: «و الذین اتخذوا من دونه اولیاء... : کسانی که جز خدا سرپرستانی گرفته اند، می گویند: ما آنها را عبادت نمی کنیم جز برای این که ما را به خدا نزدیک کنند - زمر/3-».  آیا این همان شرک نمی باشد؟


دکتر عبدالصمد [شافعی]:

جناب عمر عبدالوافی حجر! این که دیگر واضح است که آیه می گوید. آنها اقرار می کنند که ما غیر خدا را می پرستیم. ولی مؤمنی که معتقد به شفاعت است چنین چیزی نمی گوید. او نمی گوید، من شفیع را می پرستم بلکه می گوید: خدا به افرادی اجازه شفاعت داده است. شما فکر نکنید که من به همه سخنان علی عبدالله قانع شده ام ولی حقیقت را هم نباید کتمان کرد.

مشرکان مجسمه های دست ساز را بندگی می کردند و بر آنها سجده و رکوع می آوردند و برایشان حج به جا می آوردند و به نامشان ذبح می کردند. انصاف نیست که شما این آیات را که در مورد مشرکان نجس است، در مورد مسلمانان اعم از شیعه و سنی که معتقد به شفاعت مأذون هستند تلقی کنید. شما سیاسی فکر می کنید یا قرآنی؟ چرا روی لغت های قرآن دقت نمی کنید. عبادت و خواندن غیر خدا، یعنی برای او سجده و ذبح و نماز خواندن، ولی شفاعت خواستن، اصولاً از نوع عبادت نیست. آیا شما همه مراجعان به ادارات دولتی که از آنها حاجت می خواهند و برای حل مشکل خود واسطه می جویند، آیا آنها را از مشرکان مهدورالدم می شمارید؟


ادامه دارد لطفاً پیگیری فرمائید ...

منبع: حق با کیست، ص 18-17

وزیر و معاون رسول خدا

بسم الله الرحمن الرحیم


احمد بن حنبل (بزرگ اهل سنت) در مسندش به سند خود از «اسماء بنت عمیس» روایت کرده که گفت:

شنیدم رسول خدا می فرمود: « اللهم انی اقول کما قال اخی موسی اللهم اجعل بی وزیرا من اهلی علیا اخی اشدد به ...

بار خدایا من می گویم آنچه را که برادم موسی گفت: خدایا از اهل بیتم یکی را وزیر و معاون من قرار ده ، برادرم علی را وزیر من گردان و به او پشت مرا محکم کن و او را در امر رسالت با من شریک ساز.


طرائف،ص74، نقل از احمدبن حنبل، فضائل الصحابه، بنا به نقل احقاق الحق، ج4، ص56

مناظره قسمت هشتم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


کاتب عثمان ‍[حنفی]:

آقای علی عبدالله فکرت، این تعریفی که از شرک ارائه می دهد، صحیح به نظر می رسد، مخصوصاً قابل توجه است که آیاتی ارائه شد که «اذن الله را محک شرک و توحید قرار داده است؛ چون این تعریف، مستند به آیات قرآنی است، تفکر انگیز است من فکر نمی کردم می توان چنین مطالب دقیقی از قرآن برداشت نمود. اما آیا واقعاً معتقدان به شفاعت به این ظرایف هم توجه دارند؟


عمر عبدالوافی [وهابی]:

درست است که تو این آیات را به رخ ما می کشی، لکن به فرموده محمدبن عبدالوهاب، وقتی به مشرکان گفته می شد، چرا بت ها را می پرستید، می گفتند بت ها شفیع ما هستند و ما را به خدا نزدیک می کنند. شما هم همان کار را می کنید. اولیاء را می پرستید و می گویید: به شفاعت آنها امید بسته ایم و این همان عقیده مشرکان است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من پیوسته می گویم، ملاک شرک و توحید «اذن الله» است؛ باز شما شرک های بی اذن را مطرح می کنید. مقایسه این امر با امر مشرکان جفایی بزرگ در حق مسلمین بوده و مخالفت با علم و درایت است زیرا در اینجا دو تفاوت اساسی داریم: اولاً ما اولیاء را نمی پرستیم و فقط انها را شفیع حاجات خود قرار می دهیم. ثانیاً ما برای شفاعت خواهی از اولیاء ، طبق آیات قرآن اجازه داریم؛ چون قرآن شفاعت به «اذن الله» را قبول دارد. مشکل مشرکان اینست که اذنی در شفیع قرار دادن بت ها ندارند.

حالا شما آمده اید معتقدان به شفاعت را مهدورالدم معرفی کرده و ادم کشی راه می اندازید؟ عمل شما از نظر قرآن فتنه و آشوب است و فتنه از کشتار هم بدتر است «و الفِتنةُ اَشَدُّ منَ القَتل - بقره/191 -».


منبع: حق با کیست ص17-16

علی وصی من

بسم الله الرحمن الرحیم


از روایت حافظ ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه - که سخن او نزد ائمه هر چهار مذهب (اهل سنت) حجت است - آنچه روایت کرده به اسناد خود از علی بن محمد بن منکدر از ام سلمه همسر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله که از لطیف ترین و با محبت ترین زنان آن حضرت بود.

گفت: ام سلمه را غلامی بود که او را - همچو پدر - تربیت کرده بود و به او خدمت می نمود او هیچ نمازی نمی خواند مگر این که علی (علیه السلام) را سبّ می کرد و به او فحش می داد.

ام سلمه به او گفت: ای پدر تو را چه وا داشت بر سبّ علی (علیه السلام)؟!

گفت: به جهت این که او عثمان را کشت و در ریختن خون او شریک است.

ام سلمه گفت: اگر نبود که تو غلام من هستی و مرا تربیت کرده ای و واقعاً به منزله پدرم می باشی، من هرگز به تو از اسرار رسول خدا نمی گفتم ولیکن بنشین تا به تو از علی (علیه السلام) سخن بگویم و آنچه خود درباره او دیده ام.

ام سلمه گفت: روزی پیامبر وارد حجره من گردید و آن روز نوبت من بود - البته از 9 روز یک روز نوبت من می شد - در حالیکه پیامبر دست در دست علی داشت وارد حجره من شد فرمود: ای ام سلمه از حجره خارج شو و آن را برای ما خلوت کن پس من خارج شدم آنان نشستند و زیرگوشی با هم صحبت می کردند و من صدای آنان را می شنیدم ولی نمی دانستم آنان در چه رابطه با هم صحبت می کنند تا این که حوصله ام سر رفت و گفتم روز نصف شد، رو کردم و گفتم: «السلام علیکم...» خواستم وارد شوم پیامبر اجازه نداد و فرمود: داخل نشو و به جای خود برگرد باز زیر گوشی به طور مفصل به صحبت خود ادامه دادند تا این که آفتاب بلند شد پس گفتم: روزم تمام شد و علی (علیه السلام) آن را اشغال نمود باز آمدم کنار در ایستادم و گفتم: «السلام علیکم...» اجازه ورود خواستم باز پیامبر اجازه نداد، برگشتم و نشستم و با خود گفتم الان ظهر می شود که جهت نماز بیرون می آید و روز من تمام می شود من روزی طولانی تر از آن روز ندیده بودم باز به طرف در آمدم و گفتم: «السلام علیکم...» داخل شوم؟ این بار پیامبر اجازه داد و فرمود: آری داخل شو.

پس داخل شدم دیدم علی (علیه السلام) دستهای خود را روی زانوی پیامبر گذاشته بود و دهن خود را به گوش پیامبر نزدیک کرده بود و دهن پیامبر نیز بر گوش علی بود و با هم زیر گوشی گرم مشغول صحبت بودند که علی (علیه السلام) می گفت آیا بگذرم و بکنم؟! پیامبر فرمود: بلی. من داخل شدم، علی روی خود را برگرداند و حجره را ترک کرد و رفت.

پیامبر مرا در کنار خود نشاند و لطف و محبت کرد و عذرخواهی نمود سپس به من فرمود: ای ام سلمه مرا ملامت مکن زیرا که جبرئیل از طرف خداوند آمد و مرا از آنچه بعد از من اتفاق خواهد افتاد، با خبر ساخت و مرا امر کرد که بعد  از خود به علی وصیت کنم و من میان جبرئیل و علی نشسته بودم جبرئیل در دست راست و علی طرف چپ من بود جبرئیل به من امر کرد تا روز قیامت آنچه بناست اتفاق بیفتد، به علی بگویم. پس ای ام سلمه مرا معذور دار و ملامت مکن (و بدان که ):

خداوند برای هر امتی پیامبری برگزیده و از برای هر پیامبری هم وصیی قرار داده است پس من پیامبر این امت هستم و علی هم وصی من در میان عترتم و اهل بیتم و امتم می باشد.

آری این چیزی است که من از علی (علیه السلام) دیدم، الان ای پدر، تو خوددانی خواهی به او بد و ناسزا بگو و خواهی او را ترک کن ...


الطرائف، ص72-70 ، نقل از الخوارزمی، المناقب، ص 89

حدیث از بخاری

بسم الله الرحمن الرحیم


... متن حدیث، ما در اینجا فقط به نقل بخارى (از بزرگان اهل سنت) اکتفا میکنیم. او روایت کند که:


رسول خدا "ص" در روز خیبر فرمود: همانا این پرچم را فردا به مردى میدهم که خداوند به دست او فتح و پیروزى را نصیبمان کند. او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول خدا هم او را دوست دارند، مسلمانان در آنشب خواب از چشمانشان رخت بربسته بود، همه در این فکر و اندیشه بودند که کدامیک به این افتخار نائل میشوند؟

چون صبح شد، جمله به خدمت رسول خدا "ص" آمدند. هر یک به امید اینکه رسول خدا "ص" پرچم را بدو سپارد، ولى پیغمبر اکرم "ص" فرمود: على کجاست؟ گفته شد که چشمانش درد میکند. فرمود: او را بیاورید و چون على "ع" را آوردند، پیغمبر اکرم "ص" از آب دهان خود، به چشمان دردناک على مالید و دعایش نمود، چشمان على خوب شد و درد ساکت گشت، پیغمبر خدا پرچم را به على داد.

على "ع" عرض کرد: اى رسول خدا آیا با آنها بجنگم تا مانند ما "مسلمان" شوند؟ حضرت رسول "ص" جواب فرمود: با ملایمت به سوى آنان "اهل خیبر" روانه شو، ابتدا آنها را به اسلام دعوت نما و واجباتشان را گوشزد کن به خدا قسم اگر به وسیله تو کسى به حق هدایت شود از شتران سرخ مو براى تو ارزنده تر است و در روایت دیگر است: و خداوند فتح را نصیب او فرمود.


الغدیر، ج3 ، ص 7

پرچـــــــم

بسم الله الرحمن الرحیم


حافظ ابن ابى شیبه روایت کند که: حدیث نمود ما را این فضل و او حدیث کرد ما را از سالم بن ابى حفصه، از جمیع بن عمیر، از عبدالله بن عمر، و همچنین بزرگ حفاظ، گنجى شافعى در ص 38 در کتاب "کفایه" خود چاپ نجف و ص 16 چاپ مصر و ص 21 چاپ ایران و ابن صباغ مالکى در "الفصول المهمه" ص 22 و جز ایشان، اشعار حسان را با اضافات نقل کرده اند از جمله آن اشعار این چند بیت است:

على، رمد به چشمش رسیده، دنبال دوا بود و کسى را نمى یافت.

و رسول خدا "ص" به وسیله آب دهان مبارکش، چشمانش را شفا بخشید و گفت:

من امروز، پرچم را بدست کسى میدهم، که زننده و شجاع است و محب رسول خدا است.

خداى را دوست دارد، و خدا هم او را دوستدار است.

و بدست او خداوند سنگرهاى محکم را مى گشاید.

لذا، جز همه مردم، او "على" را به امامت برگزیده شد و وزیر و برادر پیامبر است.

در این اشعار اشاره ایست به حدیث صحیح و متواترى که پیشوایان حدیث نقل کرده اند به سندهائیکه تمامى راویانش ثقه هستند و روایت میرسد به: بریده بن خصیب، عبدالله بن عمر،عبدالله بن عباس، عمران بن حصین، ابى سعید خدرى، ابى لیلى انصارى سهل ساعدى، ابى هریره دوسى، سعد بن ابى وقاص، برا بن عازب، سلمه بن اکوع:

بخارى، در ج 4 ص ص 323کتاب "صحیح" خود، از سهل و در ج 5 ص 269 باز از سهل، و در ص 27. از سلمه، و در ج6 ص 191 از سلمه و سهل این اشعار را نقل کرده است. و مسلم هم، در ج 2 ص 324 کتاب"صحیح" خود، و ترمذى در ج 2 ص 3.. "صحیح" خود، و احمد بن حنبل در ج 1 ص 99 کتاب "مسند" خود، و در ج 5 ص 358 و353 و غیر آن نقل کرده و ابن سعد، در کتاب "طبقات" ج 3 ص 158 و ابن هشام در ج 3 ص 386 کتاب "سیره" اش و طبرى در تاریخ خود در ج 2 ص93.و نسائى هم در کتاب "خصایص" خود، ج 4 ص 33 و16 و8 اشعار حسان را روایت کرده اند.

حاکم در ج 3 ص 116 و19. در باره نقل این اشعار میگوید: این حدیث به حدتواتر رسیده است. 



الغدیر، ج3، ص7

(مطالب موجود در کتاب شریف الغدیر از کتب معتبر اهل سنت جمع آوری شده)

کسانی که ایمان آورده اند

بسم الله الرحمن الرحیم


سوره بقره آیه 25:

وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(البقرة/25)
به کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام داده‌اند، بشارت ده که باغهایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست. هر زمان که میوه‌ای از آن، به آنان داده شود، می‌گویند: «این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود.(ولی اینها چقدر از آنها بهتر و عالیتر است.)» و میوه‌هایی که برای آنها آورده می‌شود، همه (از نظر خوبی و زیبایی) یکسانند. و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است، و جاودانه در آن خواهند بود.


حسکانی (از عالمان مشهور اهل سنت) از ابن عباس نقل کرده است:


این آیه، درباره علی، حمزه، جعفر و عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب نازل شده است.


پرتوی از فضایل امیرالمومنین ص38، نقل از شواهد التنزیل، ج1 ، ص 96، ح113

دو چیز گرانبها...

بسم الله الرحمن الرحیم


خزّاز با سند خود از امام حسن علیه السلام نقل کرده که فرمود:

روزی پیامبر صل الله علیه و آله خطبه خواند و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود:

مردم! گویا (رحلتم نزدیک است ) فراخوانده می شوم و باید اجابت کنم، و من در میان شما دو چیز گران بها - کتاب خدا ، و عترت و خاندانم - را به جا می گذارم که اگر به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نمی شوید. پس از آنان یاد گیرید و به آنان نیاموزید که آنان داناتر از شمایند. زمین از آنان خالی نمی ماند وگرنه اهل خود را به کام می کشد. ...

فرهنگ جامع سخنان امام حسن علیه السلام، نقل از کفایة الاثر:162

محبت آل پیغمبر

بسم الله الرحمن الرحیم


پیامبر اکرم صل الله علیه و آله:

هر که با محبت آل پیغمبر بمیرد، شهید مرده، هر کس که با محبت آل پیغمبر به دیدار خدا برود خدا گناهانش را می بخشد، هر کس با محبت آل پیغمبر بمیرد با ایمان کامل مرده است... هر که با محبت آل پیغمبر بمیرد خدا قبرش را مزار فرشتگان قرار می دهد.


خورشید کعبه، نقل از تفسیر فخر رازی ج 27

مناظره هفتم

بسم الله الرحمن الرحیم


ادامه از قبل...


سلف امیه [وهابی]:

آقایان! ایمان ما خیلی محکم تر از آن است که با چند جمله استدلال گونه، سست شود. شرک، شرک است و شاخ و دم ندارد و یک چیز بیشتر نیست و قرآن مشرکین را توبیخ می کند که چرا برای تقرب به خدا، یا رسیدن به حاجات خود، بت ها را شفیع قرار می دهند؛ وجداناً اگر ما پیامبر و یا بنده صالح دیگری را شفیع قرار دهیم با مشرکان چه فرقی خواهیم داشت؟ آنها بت را شفیع قرار می دهند و ما پیامبر را؟


علی عبدالله [ شیعه اثنی عشری]:

من به جناب سلف امیه عرض می کنم که اگر برهان های قرآنی ما کسی را نسبت به عقاید خود مردد کند خود نوری است که پرده جهل و تعصب را کنار می زند و عیوب عقاید را برملا می سازد. نام دیگر قرآن، فرقان است یعنی فرق گذرانده بین حق و باطل.

دوستان من توجه کنند که معیار شرک را قرآن به وضوح بیان کرده و سخن نهایی بنده هم همان است، اما ابتدا تقاضا دارم شما تعریف خود را از شرک ارائه دهید تا ملاحظه کنیم چقدر با نظر قرآن سازگار است، آنگاه اگر برداشت من درست بود بپذیرید ولو پذیرش شما در دلتان باشد واظهار آن را صلاح ندانید به هر حال همه ما آزاد هستیم.



بن شریح [وهابی]:

علی عبدالله! خوب گوش کن تا چیزی یاد بگیری، به طوری که اشاره کردم، ما یک قاعده کلی داریم و آن اینکه کارهایی که فقط مقدور خداوند و منحصراً در حوزه قدرت الهی می باشد، نسبت دادن آن به غیر خدا همان شرک است. شفاعت فقط فعل خداست و از غیر او انتظار شفاعت داشتن شرک اکبر است، در برابر بت ها سجده و تعظیم و دست تبرک کشیدن بر سر و صورت بت ها و درخواست حاجت از آنها، خواه بت سنگی باشد و خواه بندگان صالح خدا، همه از مقوله شرک است.

جناب محمدبن عبدالوهاب در بیانات خود درباره شفاعت فتوا داده است که خدا به پیامبر صل الله علیه و آله مقام شفاعت داده است ولی موحد فقط در آخرت که پیامبر زنده شده است حق دارد بگوید: «خدایا پیامبر را شفیع من بگردان» تازه در آنجا هم نباید از خود پیامبر درخواست کند زیرا این شرک است.


عمر عبدالوافی [وهابی]:

همان طور که مفتی ما فرمودند، قرآن در توبیخ مشرکان می گوید: « ویقولون هؤلاء شفعائنا : می گویند این بت ها شفیعان ما هستند -یونس/18-».

محمدبن عبدالوهاب گفته است، مشرکان بت ها را می خوانند و می پرستند و قرآن در مقام توبیخ آنها می گوید:« اولئک الذین یبتغون الی ربهم الوسیلة ایهم اقرب و یرجون رحمته... آن کسانی را که ایشان می خوانند مانند ملائکه یا پیامبران و اولیاء، خود همین ها به سوی خدا وسیله می جویند که کدامشان به او نزدیک ترند و به رحمت خدا امید بسته اند و از عذابش می ترسند- اسراء/57-».  حالا علی عبدالله بگوید شرک در تعریف تشیع چیست؟


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]:

من قبل از تعریف شرک از شما سئوالی می کنم. آیا شخص ثروتمندی که مالک همه هتل ها و شرکت های متفرقه است، اختیار این را دارد که چیزی از دارایی های خود را به دیگری تملیک کند یا نه؟ طبعاً خواهید گفت: آری. آیا خداوند که صاحب شفاعت، مرگ و میرها و شفاهاست نمی تواند مقداری از این توانایی ها و ملک ها را به کسی واگذارد؟ آیا اگر خدا چنین کرد، باز هم می گویید شرکی صورت گرفته و توحید به خطر افتاده است؟

شما در قرآن می خوانید «قل اللهم مالک الملک: بگو ای خدای من، تو صاحب هر چه قدرت و سلطه است می باشی - تؤتی الملک می تشاءُ:  عطا می کنی ملک و سلطه را به هر که اراده کنی - آل عمران».

خداوند به عیسی علیه السلام از همان قدرت اختصاصی خودش، احیای اموات و شفای بیماران و علم غیب و خلق پرنده را داده و او هم بارها آن را به رؤیت مردم رسانده است. آیا در اینجا شرکی صورت گرفته است؟

همه سخن من در تعریف شرک این است، هر آنچه ما آن را شرک می دانیم و شاید بت پرست هم انجام می دهد، اگر به اذن خدا باشد توحید است و اگر بی اذن و بی تأیید او باشد شرک است.  معلوم است که سجده فقط برای خداست، اما چون «سجده کردن برای آدم» به امر خدا بوده، پس بندگی خداست و لذا خداوند به ابلیس فرمود: «ما منَعَکَ» چه باعث شد سجده نکنی، وقتی که من تو را امر کردم.

ملاک توحید و بندگی و شرک، اطاعت امر است. تبرک جستن به سنگ و چوب و پارچه که بت پرست انجام می دهد، شرک است. ولی همین عمل وقتی به امر خدا باشد بندگی و توحید است. استلام حجرالاسود و تبرک جویی از آن دقیقا مثل کاری است که مشرک با بت ها می کند، اما چون استلام حجر (استلام حجر، دست کشیدن بر سنگ حجرالاسود در کعبه برای تبرک است) به اذن الله است جزء مستحبات حج می شود و همه پاسخ من در حل معیار شرک بر میگردد به جمله « اذن الله ».

در بحث شفاعت هم قضیه از همین قرار است. می فرماید: « من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه - بقره/255-». یعنی شفاعت با اذن خدا توحید است نه شرک.

بت پرست ها معبودهایی را بدون تعیین و اذن خداوند، صاحب شفاعت و حاجت دهی معرفی می کردند و این شرک بود.

آقایان به این آیات مبارکه ای که قرائت می کنم توجه کنید تا عرض من ثابت شود و اگر کسی صریح این آیات را هم نپذیرد ما با او بحصی نداریم.


« وَیعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ ینَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا : از غیر خدا چیزی را می پرستند که خدا بر صحت آن چیزی را نازل نکرده است- حج/71-». یعنی اگر خدا برای پرستش آن اذنی صادر کرده بود مانعی نداشت.


« مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّیتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ : شما غیر خدا جز نام هایی را که خود و پدرانتان آنها را نام گذاشته اید، و عنوان داده اید نمی پرستید که خداوند بر آن هیچ گونه حجت و مجوزی نازل نکرده است- یوسف/40-»؛ یعنی اگر خدا اذن داده بود، کارتان توحیدی می شد.


منبع: حق با کیست، ج2، ص16-13