اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

اهل تشیع و اهل سنت

شناخت امامان معصوم علیهم السلام و تشیع

مناظره قسمت اول

بسم الله الرحمن الرحیم


شروع مناظره

شفاعت، معیار شرک و توحید، زیارت اهل قبور ...


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]: به هر حال جناب بن شریح طبق پیشنهاد جناب دکتر عبدالصمد، ایراداتی که بر شفاعت دارند و آن را شرک اکبر معرفی می کنند، مطرح کنند.


بن شریح [وهابی]: ما چند تا قاعده داریم که از روی آن می گوییم شفاعت خواستن از اولیاء شرک و غلط است. یکی این که هر فعلی که فقط در توان خداست، خواستن آن فعل از غیر خدا، شرک است و شفاعت منحصراً فعل خداوند است. در قیامت هم که سخن از شفاعت پیامبر است، به این صورت است که بگوییم خدایا پیامبر را در قیامت شفیع ما قرار بده، بندگان صالح و یا فرشتگان را شفیع ما قرار بده و باید بدانیم که درخواست شفاعت از خود آنها شرک اکبر است. 

ابن تیمیه گفته است: اگر کسی بگوید، از پیامبر به جهت نزدیکیش به خدا میخواهم تا شفیع من باشد، این از عقاید مشرکان است.


علی عبدالله [شیعه اثنی عشری]: شما گفتید چون شفاعت فقط درحوزه قدرت خداست، پس شفاعت خواستن از غیر خدا شرک اکبر است. من از شما می پرسم شفاعت کردن مهم تر است یا احیاء مردگان؟


بن شریح[وهابی]: البته احیاـء مردگان منظور چیست؟


علی عبدالله: مگر نه این است که به تصریح قرآن کریم عیسی علیه السلام، همان کار را انجام می داد یعنی مردگان را زنده می کرد؟


عمر عبدالوافی [وهابی]: عیسی علیه السلام که به خودی خود این کار را نمی کرد. اگر در قرائت قرآن دقت می کردی می دیدی که عیسی علیه السلام به اذن خدا مرده را زنده می کرد. پس در واقع خداوند به دست عیسی مرده را زنده می کرده است. 


علی عبدالله: آفرین برتو! می خواستم از دهان خودتان بشنوم. وقتی چنین فعلی با اذن خدا قابل واگذاری به غیر است و با توحید منافاتی ندارد، شفاعت نیز به اذن خدا می تواند به غیر واگذار شود و چون شفاعت به «اذن الله» است عین توحید می باشد. شفاعت خواستن از اولیا یعنی به ولی خدا می گوییم، خداوند که به تو این اذن را داده است، ما را هم برخوردار کن.

همین قرآن است که می فرماید: « من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه ؛ چه کسی می تواند در حضور او شفاعت کند مگر به اذن او - بقره/ 255 » و  «و لا یشفعون الا لمن ارتضی : و جز برای کسی که خدا رضایت دهد شفاعت نمی کنند - انبیاء /28-».


دکتر عبدالصمد [شافعی]:   اینها درست، ولی آیا در قرآن آیه ای داریم که توصیه به شفاعت خواهی کرده باشد؟ 

منبع: حق با کیست؟ ، جلد2 ، ص 7-5


...  ادامه دارد لطفاً پیگیری بفرمائید.

شیعیان ما

بسم الله الرحمن الرحیم


ابوذر گفت: رسول خدا صل الله علیه و آله را دیدم که دست بر دوش علی بن ابی طالب علیه السلام نهاد و فرمود:

ای علی، هر کس ما را دوست بدارد، عرب است و هر کس کینه ما را داشته باشد، جفاکار است. شیعیان (شیعیان واقعی به شرط تقوی و پیروی از معصومین) ما از خانواده های اصیل و از خاندان شرافت و بزرگواری و حلال زاده اند. جز ما و شیعیان ما کسی بر کیش ابراهیم نیست و سایر مردم از آن بیزارند. همانان خداوند، فرشتگانی دارد که گناهان شیعیان ما را از بین می برند؛ آنگونه که تیشه، ساختمان را ویران می کند. 


منبع: فضائل الشیعة ، حدیث نهم ، ص37

یاران امام زمان

بسم الله الرحمن الرحیم


حضرت علی علیه السلام:


(یاوران مهدی علیه السلام) فقط از خدا می هراسند، شهادت را می طلبند و همواره آرزو دارند که در راه خدا کشته شوند.

خورشید کعبه نقل از الملاحم و الفتن ، ص 52

زینت معصومین

بسم الله الرحمن الرحیم


امام حسن عسگری علیه السلام:


پارسایی و تقوای الهی را پیشه کنید و مایه افتخار و زینت ما باشید، نه مایه سرشکستگی ما.

خورشید کعبه نقل از بحار ج78 ، ص 372

السابقون السابقون

بسم الله الرحمن الرحیم


فقیه شافعی ابن مغازلی در تفسیر آیه شریفه « السابقون السابقون » از ابن عباس روایت کرده است که گفت:

 « سبقَ یوشَعِ ....  سبقت گرفت یوشع بن نون به سوی موسی و صاحب یس به سوی عیسی و سبقت گرفت علی بن ابیطالب امیرمؤمنان به سوی محمد صل الله علیه و اله. (ابن مغازلی، المناقب، ص320)


منبع: طرائف ، ص64

ورع و پرهیز

بسم الله الرحمن الرحیم


عمران گفت: امام صادق علیه السلام فرمود:

روزی من و پدرم به مسجد پیامبر رفتیم. در آنجا با گروهی از یاران پدرم، که بین قبر رسول خدا صل الله علیه و اله و منبر آن حضرت [نشسته] بودند، برخوردیم. پدرم به آنها نزدیک شد و سلام کرد و فرمود:

 به خدا سوگند، من بوی شما و ارواح شما را دوست دارم. پس با ورع و پرهیز از گناه و کوشش در کار خیر، ما (آل محمد صل الله علیه و اله) را در این دوستی یاری کنید و بدانید که ولایت ما جز با ورع و کوشش در کار خیر به دست نمی آید. هر کدام از شما که از جماعتی پیروی می کند، باید مانند آنها رفتار کند. شما شیعه خدا و یاوران او هستید. شما سبقت گیرندگان اول و آخر هستید. در دنیا به سوی محبت ما پیشی گرفته اید و در آخرت به سوی بهشت سبقت می گیرید. ...


منبع: فضائل الشیعة ، حدیث هشتم ، ص33

عالین

بسم الله الرحمن الرحیم


ابوسعید خدری گفت: در خدمت رسول خدا صل الله علیه و اله نشسته بودیم که مردی نزد آن حضرت آمد و گفت: ای رسول خدا، در مورد کلام خداوند خطاب به شیطان که فرموده:

« آیا تکبر کردی یا از برترین ها بودی؟ » برایم توضیح بده تا مشخص شود « عالین » چه کسانی هستند که از ملائکه هم برترند؟ 

پیامبر فرمود: 

من و علی فاطمه و حسن و حسین علیه السلام، دو هزارسال قبل از آن که خداوند آدم ابوالبشر را بیافریند، در سراپرده عرش، تسبیح خدا را می گفتیم و ملائکه به سبب تسبیح ما، تسبیح خدا را می گفتند. هنگامی که خداوند حضرت آدم را آفرید، به فرشتگان فرمان داد او را سجده کنند؛ ولی به ما امر نفرمود که سجده نماییم. پس فرشتگان، همگی سجده کردند به جز ابلیس که سرکشی نمود  سجده نکرد و خداوند به او فرمود: « آیا تکبر کردی یا از عالین (برترین ها ) هستی؟»  و مقصود از «عالین» ، همین پنج نفر بودند که اسامی آنها در سراپرده عرض نوشته شده بود. پس ما باب [رحمت] خداییم که از طریق آن، [به خلایق نعمت] می دهد و به سبب ما هدایت یافتگان هدایت می یابند. هر کس ما را دوست بدارد، خدا او را دوست می دارد و در بهشت جای می دهد و هر کس نسبت به ما بغض و کینه داشته باشد، خداوند او را دشمن می دارد و در آتش جهنم جای می دهد. و ما را دوست نمی دارد، مگر کسی که حلال زاده باشد.


فضائل الشیعة ، حدیث هفتم ، ص 31

اول نفر

بسم الله الرحمن الرحیم


احمدبن حنبل در مسند خود از عبدالله بن عباس روایت کرده که گفت: « اِنَّ علیاً اولُ مَن اَسلَمَ » نخستین کسی که اسلام آورد علی بود. 

این روایت را احمدبن حنبل به چند طریق دیگر نیز نقل کرده است و همچنین ابن مغازلی در کتاب « المناقب » و ثعلبی در تفسیرش نقل کرده اند.

و همچنین احمد بن حنبل در مسند خود از زید بن ارقم نقل کرده که گفت: نخستین کسی که با رسول خدا نماز خواند علی بن ابیطالب است.

و نیز احمد بن حنبل در مسند خود روایت کرده است که : علی علیه السلام با پیامبر هفت سال نماز گزارد و پیش از آنکه با او کسی نماز بخواند.

و نیز فقیه شافعی ابن مغازلی از ابوایوب انصاری روایت کرده که گفت: قال رسول الله: صلَّت المَلائکةُ ...

پیامبر صل الله علیه و آله فرمود: ملائکه هفت سال بر من و علی صلوات فرستادند به جهت آنکه نماز نکرد با من کسی جز علی (علیه السلام)

... ثعلبی در تفسیر خود روایت کرده است که:

اول مردی که به پیامبر صل الله علیه و آله ایمان آورد علی بن ابیطالب علیه السلام بود.


منبع: طرائف ، ص 65

مرگ جاهلیت

بسم الله الرحمن الرحیم


زیدبن ثابت گفت: رسول خدا صل الله علیه و اله فرمود:

هرکس علی را در زمان حیات آن حضرت و بعد از وفاتش دوست بدارد، خداوند عزوجل، تا زمانی که خورشید طلوع و غروب می کند، برای او ایمنی [از عذاب] و [ثبات] ایمان می نویسد و هر کس در زمان حیات علی علیه السلام و یا بعد از وفاتش نسبت به آن حضرت بغض و کینه ورزد، به مرگ جاهلیت خواهد مرد و همه کردار و رفتارش، حسابرسی می شود. 


منبع : فضائل الشیعة ، حدیث پنجم ، ص29

نوری نزد خدا

بسم الله الرحمن الرحیم


احمد بن حنبل (از بزرگان اهل سنت) در مسند خود  از « زاذان » و او از « سلمان » روایت کرده که گفت: شنیدم از حبیب خود رسول خدا صل الله علیه و آله که فرمود:

« کنتُ انا وَ عَلیٌّ نورا ...

من و علی نوری بودیم نزد خدای عزوجل، پیش از آنکه آدم را خلق کند به چهارده هزار سال همینکه خدای عزوجل آدم را بیافرید این نور را دو قسمت کرد یک جزء من شدم و جزئی دیگر علی


این روایت در کتاب « الفردوس » ابن شیرویه دیلمی نیز روایت شده است.


منبع: طرائف ، ص 60 - 59

محبت اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم


اسماعیل بن مسلم از امام صادق علیه السلام از پدران گرامی آن حضرت نقل کرد که رسول خداصل الله علیه و آله فرمود:

ثابت قدم ترین شما در صراط، کسی است که اهل بیت مرا بیشتر دوست می دارد. 

منبع: فضائل الشیعة ، حدیث سوم ص25

احتجاج بر معاویه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

احتجاج عبد الله بن جعفر بر معاویه

عبد الله بن جعفر بن ابى طالب گفت: نزد معاویه بودم و حسن و حسین علیهما السلام با ما بودند و عبد الله بن عباس و فضل بن عباس نیز نزد معاویه بودند، معاویه بطرف من توجه کرد و بمن گفت: چقدر حسن و حسین را بزرگ میشمارى؟ و حال آنکه نه خود آنها بهتر از تو هستند و نه پدرشان بهتر از پدر تو؟ و اگر نه این بود که فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله است، هر آینه میگفتم که: مادر تو اسماء بنت عمیس هم مادون او نیست، در جواب او گفتم: بخدا آگاهى تو نسبت بانها و پدر و مادر آنها کم است، و چنین نیست که پنداشتى، بخدا سوگند این دو بهترند از من و پدر آنها بهتر است از پدر من و مادر آنها بهتر است از مادر من، اى معاویه تو غافل هستى از آنچه که من از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره آنها و درباره پدر و مادر آنها شنیدم و آنچه شنیدم حفظ کردم و درک نمودم و آنرا روایت کردم. گفت بیاور اى پسر جعفر بخدا قسم تو نه دروغ میگوئى و نه مورد اتهام هستى. گفتم آنچه من در این موضوع میدانم بزرگتر است از آنچه تو مى پندارى گفت: هر چند بزرگتر از کوهها احد و حراء "بکسر حاء" باشد. اکنون که خدا او را کشته و جمع شما را مبدل بتفرقه نموده و امر خلافت باهلش رسیده تو حدیث کن، ما با کى از آنچه بگوئى نداریم و آنچه "در فضایل او" تعداد کنى زیانى بما نمیرساند.

گفتم: شنیدم از رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامیکه از این آیه از حضرتش سوال شد: " و ما جعلنا الرویا التى اریناک الا فتنه للناس و الشجره الملعونه فى القرآن ": فرمود: همانا دیدم دوازده تن از پیشوایان گمراهى را که بر منبر من بالا میروند و فرود میایند و امت مرا بسیر قهقهرائى مى برند و شنیدم از آنحضرت میفرمود: همانا فرزندان ابى العاص زمانى که تعدادشان بپانزده تن رسید کتاب خدا را مورد تجاوز و تحریف قرار میدهند و بندگان خدا را بردگان خود قرار میدهند و مال خدا را ثروت شخصى پندارند.

اى معاویه، همانا از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم در حالیکه آنجناب بر منبر بود و من در برابر او بودم و عمر بن ابى سلمه، و اسامه بن زید، و سعد بن ابى وقاص، و سلمان فارسى، و ابوذر، و مقداد، و زبیر بن عوام نیز در مقابل منبر حضور داشتند آنجناب فرمود: آیا من بمومنین اولى "سزاوارتر" نیستم از خودشان؟ گفتیم: بلى یا رسول الله، فرمود: آیا زنان من مادران شما نیستند؟ گفتیم بلى یا رسول الله فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اولى به من نفسه و ضرب بیده على منکب على فقال اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،- یعنى: هر کس که من مولاى او هستم، پس على مولاى او است، اولى "سزاوارتر" است باو از خودش و دست خود را بر شانه على علیه السلام نواخت و فرمود: بار خدایا، دوست بدار آنکه را که او را دوست بدارد و دشمن بدار آنکه را که او را دشمن دارد، اى مردم، من بمومنین اولى "سزاوارتر" هستم از خودشان و با وجود من براى آنان امرى "اختیارى" نیست "یعنى باید مطیع و بفرمان من باشند و از خود راى و عقیده ابراز نکنند" و على پس از من اولى "سزاوارتر" است بمومنین از خودشان و با وجود او براى آنان امرى "اختیارى" نیست، سپس، پسرم حسن اولى بمومنین است از خودشان و با وجود او براى آنها امرى "اختیارى" نیست، سپس بار دیگر خطاب بمردم نمود و فرمود: زمانیکه من از دنیا رخت بربستم، على بشما اولى است از خود شما، و زمانى که على از دنیا رفت، پسرم حسن اولى بمومنین است از خود آنها و زمانیکه حسن از دنیا رفت پسرم حسین اولى بمومنین است از خود آنها... تا آنجا که عبد الله بن جعفر گوید: معاویه گفت: اى فرزند جعفر سخن بزرگى گفتى، و چنانچه آنچه گفتى بحق باشد، بطور تحقیق امت محمد صلى الله علیه و آله از مهاجر و انصار همگى، جز شما اهل بیت و دوستان و یاران شما هلاک شده اند گفتم: قسم بخدا آنچه گفتم، بحق و مطابق واقع گفتم و آنرا از رسول خدا صلى الله علیه و آله استماع نمودم، معاویه "رو بطرف حسن و حسین علیهما السلام و ابن عباس نمود و بانها" گفت: فرزند جعفر چه میگوید؟ ابن عباس در پاسخ معاویه گفت: اگر تو بانچه او گفت ایمان ندارى بفرست دنبال آنهائى که نام آنها را برد و از آنها دایر باین مطالب سوال کن، معاویه فرستاد دنبال عمر بن ابى سلمه و اسامه بن زید و از آنها سوال نمود، آنها گواهى دادند که آنچه را فرزند جعفر گفت، خود از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم همانطور که او شنیده تا آنجا که گفت "تتمه سخن ابن جعفر است" و پیغمبر ما صلى الله علیه و آله بطور تحقیق بهترین و برترین خلق را در غدیرخم و در مواطن دیگر براى امت خود نصب فرمود و بر آنها با او حجت گرفت و آنها را باطاعت او امر فرمود و بمردم آگاهى داد که او "على علیه السلام" از رسول خدا صلى الله علیه و آله بمنزل هارون است براى موسى و اینکه او ولى هر مومن است بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله و اینکه هر کس پیغمبر صلى الله علیه و آله ولى "متصرف در امور" او است على علیه السلام ولى "متصرف در امور" او است و هر کس پیغمبر صلى الله علیه و آله باو اولى "سزاوارتر" است از خودش، على علیه السلام اولى "سزاوارتر" است باو. و اینکه او "على علیه السلام" جانشین پیغمبر صلى الله علیه و آله است در میان آنها و وصى او است و اینکه هر کس اطاعت او کند، اطاعت خدا نموده و هر کس نافرمانى او کند نافرمانى خدا نموده، و هر کس او را دوست بدارد، خدا را دوست داشته، و هر کس با او کینه بورزد و دشمنى کند با خدا دشمنى کرده... تا پایان حدیث که مشتمل بر فوائد بسیار و گرانبهائى است " کتاب سلیم ".

احتجاج برد بر عمرو بن عاص

ابو محمد، ابن قتیبه "شرح حال او در ج 1 ص 161 مذکور است" در کتاب خود " الامامه و السیاسه " ص 93 گوید: و "مورخین" ذکر کرده اند که: مردى از "همدان" بنام " برد " بنزد معاویه آمد، در آنهنگام از عمرو بن عاص شنید که نسبت بعلى علیه السلام سخنان ناروا و توهین آمیز میگوید باو گفت: همانا بزرگان ما از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده اند که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، آیا این مطلب حق و درست؟ یا نادرست و باطل است؟ عمرو بن عاص گفت: حق و درست است و من بر آنچه شنیده اى میافزایم و میگویم: احدى از صحابه رسول خدا نیست که مناقبى چون مناقب على براى او باشد، آن جوان همدانى "برد" بیتاب و هراسان شد، عمرو گفت: على مناقب خود را بسبب اقدامى که درباره عثمان نمود تباه و نابود ساخت برد گفت: آیا على علیه السلام امر بکشتن عثمان نمود یا خود اقدام بکشتن او کرد؟ عمرو گفت: نه "او نه امر نمود و نه خود او را کشت" ولى پناه داد "قاتل او را" و منع کرد "از دست یافتن باو"، برد گفت: آیا "با این وصف" مردم با او بخلافت بیعت کردند؟ گفت: آرى، برد گفت: پس چه چیزى تو را از بیعت على علیه السلام خارج نمود؟ گفت: متهم دانستن من او را درباره قتل عثمان، برد گفت: تو خود نیز مورد چنین اتهامى واقع شدى؟ عمرو گفت: راست گفتى، و بهمین علت به فلسطین رفتم، پس از این محاوره و احتجاج جوان نامبرده "برد" بسوى قبیله و قوم خود برگشت و بانها گفت: ما بسوى قومى رفتیم و علیه آن قوم از لفظ خودشان برهان "و سند محکومیتشان را" گرفتیم على علیه السلام بر حق است، از پیروى کنید.

احتجاج عمرو بن عاص بر معاویه

خطیب خوارزمى- حنفى- در کتاب " المناقب " ص 124 نامه اى را ذکر نموده که معاویه به عمرو بن عاص نوشته و ضمن آن نامه او را در جنگ صفین بیارى خود ترغیب نموده، و سپاس نامه اى را از عمرو ذکر کرده که بمعاویه جواب داده و قریبا در شرح احوال عمرو بن عاص بهر دو نامه اطلاع و وقوع خواهید یافت، و از جمله مطالب نامه عمرو در جواب بمعاویه این جمله است: و اما آنچه را که بابى الحسن "على علیه السلام" برادر و وصى رسول خدا صلى الله علیه و آله دایر به ستم نمودن آن جناب و رشک بردن او بر عثمان نسبت دادى و صحابه را فاسق نامیدى و چنین پنداشتى که او آنها را وادار بکشتن عثمان نمود، این مطلب خلاف واقع و پنداشتن آن گمراهى است! واى بر تو اى معاویه آیا ندانستى که ابوالحسن جان خود را در راه رسول خدا صلى الله علیه و آله بذل نمود و در فراش او خوابید؟ و او در اسلام و هجرت بر سایرین سبقت دارد و رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره او فرمود: على از من است و من از على هستم. و او از من بمنزله هارون است از موسى، جز آنکه پس از من پیغمبرى نیست، و درباره او در روز غدیر خم فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.

احتجاج عمار بن یاسر بر عمرو بن عاص در روز صفین

سال 37 هجری

نصر بن مزاحم کوفى در کتاب " صفین " صفحه 176 در حدیثى طولانى از عمار بن یاسر روایت نموده که در روز صفین خطاب به عمرو بن عاص نمود و گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله مرا امر فرمود که با ناکثین "شکنندگان پیمان" جنگ کنم، و من با آنها "اصحاب جمل، طلحه و زبیر و یارانشان" جنگ نمودم، و مرا فرمود که با قاسطین "منحرفین از طریق حق" روبرو شوم، و شما آنهائید و اما مارقین "آنها که از دین بیرون جستند" نمیدانم آنان را درک میکنم یا نه؟ اى ابتر "بلا عقب": آیا تو نمیدانسته اى که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره على علیه السلام فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انا مولى الله و رسوله و على بعده و لیس لک مولى.

عمرو در جواب عمار گفت: اى ابو الیقظان "کنیه عمار است" چرا مرا دشنام میدهى؟... تمامى حدیث ضمن شرح احوال عمرو بن عاص خواهد آمد، مراجعه کنید، و ابن ابى الحدید نیز در جلد 2 " شرح نهج البلاغه " در صفحه 273 آنرا ذکر کرده است.  

 

منبع: الغدیر ، ج 2

ساده زیستی

بسم الله الرحمن الرحیم


ساده زیستى امام على علیه السلام
...- ابزار و وسائل ساده زندگى
فـرهـنگ ساده زیستى اگر در جوامع بشرى بگونه شایسته اى تحقّق یابد مى توان با بـسیارى ازمشکلات اقتصادى مقابله کرد و در روزگاران سخت آینده که انفجار جمعیّت همراه بـا کـمـبـود مـوادغـذائى ومحدود بودن امکانات زیستى دامنگیر انسان هاست چاره اى جز رواج فرهنگ ساده زیستى وجود ندارد.
امام على علیه السّلام الگوى کامل فرهنگ ساده زیستى بود.
درکمک به همسر، گندم را با آسیاب سنگى آرد مى کرد و در کار خانه حضور جدّى داشت .
از لباس هاى معمولى که عموم مردم مى پوشیدند استفاده مى کرد،
روزى به بازار رفت و به لباس فروشان ندا داد که چه کسى پیراهن 3 درهمى دارد؟
مـردى گـفـت : در مـغـازه مـن مـوجـود اسـت ، حـضـرت امـیرالمؤ منین علیه السّلام آن را خرید و پوشید.
خانه اى چون خانه دیگران داشت ،
و اسـبـى یـا الاغـى کـه هـمـگـان در اخـتـیـار داشتند بکار مى گرفت و روزى شمشیر خود را فروخت تا مشکل اقتصادى خانواده را حل کند.
هـارون بـن عنتره مى گوید : در شهر خورنق(19) هوا سرد بود، على علیه السّلام رادیدم کـه قـطـیـفـه اى بـرخـود پـیـچـیـده و از سـرمـا رنـج مـى بـرد، گـفـتـم از بـیـت المال سهمى بردار.
امام على علیه السّلام پاسخ داد :
چـیـزى از مـال شـمـا برنمى دارم و این قطیفه را که مى بینى برخود پوشانده ام آن را از مدینه همراه آورده ام . (20)
نان خشکیده مى خورد که دخترش امّ کلثوم وقتى نان جوین خشک را بر سفره پدر دید اشکش جارى شد.
در اوائل زندگى ، شب ها با همسرش برروى پوستینى مى خوابید که در روز بر روى آن شتر را علوفه مى داد.(21)
... ـ ازدواج ساده
          الف ـ مراسم ساده
          
وقتى على علیه السّلام ازحضرت زهراء سلام الله علیها خواستگارى کرد، و پیامبر صلى الله علیه و آله موافقت نمود،فرمود:
على جان ! از درهم ودینار چه دارى ؟
پاسخ داد: یک شتر و زره جنگى .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود:حیوان سوارى لازم است ، زره را بفروش .
زره را بـه بـازار بـرد و بـه 40 درهـم فـروخـت و هـمـه را تـقـدیـم رسول خدا صلى الله علیه و آله کرد.
خـطـبـه عـقـد در حـضـور جـمـعـى ازیـاران پـیـامـبـر خـوانـده شـد، رسـول خـدا مـقـدارى از قیمت زره را به سلمان داد تا لباس و برخى مایحتاج زندگى امام على علیه السّلام را تهیّه کند و مقدارى هم به مقداد داد و فرمود :
آن را بـه خـواهـر عـلى عـلیـه السـّلام امّ هـانـى بـده تـا به عنوان صدقه بر سر عروس بـریزد که با دادن یک غذاى ساده به جمعى از اصحاب ، مراسم عروسى پایان گرفت . (22)
          ب ـ تدارکات ساده ازدواج
          
هـمـه قـبـول دارنـد که دختر رسول خدا صلى الله علیه و آله بزرگ زنان بهشتى و دختر بزرگترین پیامبر آسمانى است .
هـمـه قـبول دارند که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام یکى از بزرگترین شخصیّت هاى جهان اسلام است .
امّا ازدواج ساده آن بزرگواران جاى بسى شگفتى است .
که چگونه ساده و دور از تشریفات انجام گرفت .
عـلى عـلیـه السـّلام بـا فـاطـمـه سـلام الله عـلیـهـا دخـتـر رسـول اللّه صـلى الله عـلیـه و آله در مـاه صـَفـَر از سـال دوّم هـجـرى ازوداج کـرد و از فـاطـمـه سـلام الله عـلیـهـا در ذى الحـجـّه هـمـان سال داراى فرزند شد.
نقل شده که :
امـام عـلى عـلیـه السّلام زِرِه خویش را مَهرِ فاطمه سلام الله علیها قرارداد، زیرا که در آن موقع چیزى از سیم و زر نداشت .
و در نقل دیگرى آمده است که :
عـلى عـلیـه السـّلام بـا فـاطـمه سلام الله علیهابر مَهرى به مقدار چهارصد و هشتاد دِرهم ازدواج نمود، و پیغمبر صلى الله علیه و آله به او امر کرد که ثُلث آن مبلغ را به خرید عطریّات اختصاص ‍ دهد.
و نقل شد که :
عـلى عـلیـه السـّلام زِرِه خـود را بـه خـاطـر شـیـربـَهـا تـقـدیـم نـمـود زیـرا کـه رسول اللّه صلى الله علیه و آله او را به این امر فرمان داده بود.
سـِنِّ حـضـرت زهـراء سـلام الله عـلیـهـا در روزِ ازدواجـش پـانـزده سـال و پـنـج مـاه و نـیـم بـود و عـلى عـلیـه السـّلام در آن روز بـیـسـت و یـک سال و پنج ماه داشت . (23)
... ـ غذاى ساده
داستان احنف بن قیس
احنف بن قیس وقتى به دربار شام رفت وغذاهاى رنگارنگ او را دید به گریه افتاد.
معاویه گفت : چرا گریه مى کنى ؟
پاسخ داد : یک شب هنگام افطار خدمت على علیه السّلام رفتم به من فرمود :
برخیز با حسن و حسین علیهماالسلام همسفره باش ، و خود به نماز ایستاد، وقتى نماز امام عـلى عـلیـه السـّلام بـه پـایـان رسـیـد ظـرف دربـسته اى را جلوى امام على علیه السّلام گذاشتند، بگونه اى در پوش غذا بسته بود که دیگرى نتواند آنرا باز کند،
امـام دَر پـوش غـذا را بـرداشـت و آرد جـو را در آورد و تناول کرد.
بـه حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام عـرض کـردم : شـمـا اهل سخاوت مى باشید، پس چرا غذاى خود را پنهان مى کنید؟
فرمود: این کار از روى بخل ورزى نیست ، مى خواهم فرزندانم از روى دلسوزى چیزى به آن (مانند روغنى یا دوغى ) نیافزایند.
عرض کردم : مگر حرام است ؟
فرمود :
نه اما رهبرامّت اسلامى باید در خوراک و لباس مانند فقیرترین افراد جامعه زندگى کند تـا الگـوى بـیـنـوایـان بـاشـد، و فـقـرا بـتـوانـنـد مـشـکـلات و تـهـیـدسـتـى را تحمّل کنند.(24)

و در نقل دیگرى آمده است :
احنف بن قیس مى گوید:
روزى بـه دربار معاویه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند که تعجّب کردم .
آنگاه طعام دیگرى آوردند که آنرا نشناختم .
پرسیدم : این چه طعامى است ؟
معاویه جواب داد:
ایـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهیّه شده ، آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و شکر نِیشکر در آن ریخته اند.
احنف بن قیس مى گوید :
در اینجا بى اختیار گریه ام گرفت و گریستم .
معاویه با شگفتى پرسید:
علّت گریه ات چیست ؟
گفتم : به یاد على بن ابیطالب علیه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسید.
فرمود : میهمان من باش .
آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.
گفتم : در این سفره چیست ؟
فرمود: آرد جو ( سویق شعیر )
گفتم : آیا مى ترسید از آن بردارند یا نمى خواهید کسى از آن بخورد ؟
فـرمـود: نـه ، هـیـچ کدام از اینها نیست ، بلکه مى ترسم حسن و حسین علیهماالسلام بر آن روغن حیوانى یا روغن زیتون بریزند.
گفتم : یا امیرالمؤ منین مگر این کار حرام است ؟
حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام فرمود:
لا وَ لکِن یَجِبُ عَلى اَئِمَّةِ الحَقِّ اَن یُقَدِّرُوا اَنفُسَهُم بِضَعفَةِ النّاسِ لِئَلاّ یَطغِى الفَقیرَ فَقرُهُ

(نه ، بلکه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعیف باشند تا فقر باعث طغیان فقرا نگردد).

هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک ، سفره امیرالمؤ منین نیز مانند ماست .
مـعـاویـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را یـاد کـردى کـه فـضـیـلت او قابل انکار نیست .(25)
ابورافع مى گوید :
روز عـیـدى خـدمت امام على علیه السّلام رسیدم ، دیدم که سفره اى گره خورده در پیش روى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام است ، وقتى آنرا باز کرد دیدم نان جوین است .
گفتم : چرا گره مى زنى ؟
فرمود : براى اینکه بچه ها دوغى یا روغنى بر آن نیافزایند.
امام على علیه السّلام بیشتر از سبزیجات استفاده مى فرمود.
و اگر غذاى بهترى مى خواست شیر شتر میل مى کرد
گوشت بسیار کم مى خورد و مى فرمود :
شکم ها را مدفن حیوانات نکنید با این همه ، از همه قدرتمندتر و قوى تر بود.


منبع: الگوهاى رفتارى امام على علیه السّلام ، ج 1

احتجاج

بسم الله الرحمن الرحیم


احتجاج حضرت صدیقه

شمس الدین ابوالخیر جزرى دمشقى- مقرى- شافعى "شرح حال او در ج 1 ص 209 گذشت" در کتاب خود "اسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب" گوید لطیف ترین و غریب ترین طریق براى این حدیث "یعنى حدیث غدیر" که بنظر من رسیده آنست که خبر داد آنرا بما استاد ما خاتمه حفظ کنندگان حدیث ابوبکر محمد بن عبد الله بن محب مقدسى با زبان خود که گفت خبر داد بما استاد بانو ام محمد، زینب بنت احمد بن عبد الرحیم مقدسیه، از ابى مظفر محمد بن فتیان بن مثنى باخبار از ابى موسى محمد بن ابى بکر حافظ، باخبار از پسر عمه پدر من قاضى، ابوالقاسم عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد مدنى بوسیله قرائت در محضر او باخبار از ظفر بن داعى علوى در استرآباد، باخبار از پدرش و از ابو احمد بن مطرف مطرفى، که آندو گفتند، حدیث نمود ما را ابو سعید ادریسى بطریق اجازه در آنچه در تاریخ استرآباد بررسى و بدست آورده، بحدیث از محمد بن محمد بن حسن ابوالعباس رشیدى- از اولاد هاورن الرشید- در سمرقند و ابو سعید ادریسى گفت: ننوشتیم ما این حدیث را مگر از او که گفت: حدیث نمود ما را ابوالحسن محمد بن جعفر حلوانى، از على بن محمد بن جعفر اهوازى "وابسته رشید"، از بکر بن احمد قصرى که گفت: حدیث نمودند براى ما: فاطمه، و زینب، و ام کلثوم، دختران موسى بن جعفر علیهما السلام که آنها گفتند: حدیث نمود براى ما فاطمه دختر جعفر بن محمد صادق علیهما السلام، و گفت: حدیث نمود براى من، فاطمه دختر محمد بن على علیهما السلام و او گفت: حدیث نمود براى من: فاطمه دختر على بن الحسین علیهما السلام و گفت: حدیث نمودند براى من: فاطمه و سکینه دختران حسین بن على علیهما السلام از ام کلثوم دختر فاطمه علیها السلام دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله که فاطمه علیها السلام دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: آیا فراموش کردید گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله را در روز غدیر که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه. و گفتار آنجناب را که فرمود "بعلى علیه السلام" انت منى بمنزله هارون من موسى علیهما السلام؟؟:

و بهمین طریق حافظ بزرگوار ابو موسى مدینى با دقت و بررسى در کتاب خود " المسلسل بالاسماء " این حدیث را روایت نموده و گوید:

این حدیث از یک وجه مسلسل است، و آن اینست که: هر یک از بانوان موسوم به فاطمه از عمه خود روایت نموده اند و بنابراین، این روایتى است از پنج دختر برادر که هر یک از آنها از عمه خود روایت نموده اند.


احتجاج امام حسن

در سال 41 هجری

حافظ بزرگ ابو العباس بن عقده با دقت و بررسى در طریق آورده که: حسن بن على علیهما السلام پس از موافقت در صلح با معاویه براى اداى خطبه بپا خاست و پس از حمد و ثناى خداوند و نام بردن از جدش مصطفى صلى الله علیه و آله برسالت و نبوت فرمود: همانا ما اهل بیتى هستیم که خداى متعال ما را باسلام گرامى داشت و ما را برگزید و برطرف ساخت از ما هر پلیدى را و پاکیزه و منزه ساخت ما را، از زمان آدم تا زمان جد من محمد صلى الله علیه و آله مردم دو فرقه و گروه نشدند مگر آنکه ما را در بهترین آندو فرقه قرار داد، پس از آنکه محمد صلى الله علیه و آله را به نبوت مبعوث و برسالت برگزید و فرو فرستاد باو کتابش "قرآن" را و سپس امر فرمود او را که بسوى خداى عز و جل "خلق را" دعوت کند، پدر من اول کسى بود که خدا و رسول را اجابت نمود، و اول کسى بود که ایمان آورد و تصدیق نمود خدا و رسول او را، و خداوند در کتاب خود که به پیغمبر فرستاده خود نازل نموده فرماید: " افمن کان على بینه من ربه و یتلوه شاهد منه "... "آیا پس کسى که از پروردگارش بر مبناى برهان و گواه است و پیروى میکند او را گواهى، از او" پس جد من آنچنان کسى است که از پروردگارش بر برهان گواه "مبعوث گشته" و پدر من آنچنان کسى است که پیروى میکند او را، و او شاهد و گواهى است از او.... تا آنجا که فرمود: این امت از جد من شنیده اند که فرمود: هیچ قوم و امتى زمام امور را بدست کسى نداد در حالتى که داناتر از آنکس در میان آنها وجود داشته باشد مگر آنکه پیوسته امر آن امت به پستى میگراید تا بسوى آنچه آنرا واگذاشته اند بازگشت نمایند، و از او شنیدند که بپدرم میفرمود:

انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه الا نبى بعدى یعنى "یا على" تو از من بمنزله هارون هستى از موسى، جز آنکه پیغمبرى بعد از من نخواهد بود، و دیدند او را و شنیدند از او، هنگامى که در غدیرخم پدرم را گرفت و بانان فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و سپس بانها امر فرمود که حاضر بغایب ابلاغ نماید. و قندوزى حنفى قسمتى از این خطبه را در " ینابیع الموده " صفحه 482 ذکر نموده و در این خطبه "چنانکه تصریح بان دارد" بحدیث غدیر استدلال و احتجاج شده است.


احتجاج امام حسین

در سال 9-58 هجری

تابعى بزرگوار- ابو صادق- سلیم بن قیس هلالى در کتاب خود، در پیرامون سخت گیرهاى و مزاحمت هاى خصمانه معاویه بن ابى سفیان بر شیعیان و وابستگان امیر المومنین علیه السلام بعد از شهادت آنجناب مطالب جامع و سخنان وافى بیان داشته سپس چنین مینگارد:

تا اینکه دو سال قبل از مرگ معاویه حسین بن على علیهما السلام بحج بیت الله بهمراهى عبد الله بن عباس و عبد الله بن جعفر عزیمت فرمود و بنى هاشم را "از مرد و زن" و پیروان و وابستگانشان را چه آنها که حج نموده بودند و چه آنها که حج نه نموده بودند جمع نمود و از انصار آنها را که بشخصیت و مقام آنجناب و اهل بیتش عارف بودند همه را گرد آورد و از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و از تابعین انصار که بصلاحیت و تقوى موصوف بودند و آن سال بحج آمده بودند احدى را فرو گذار نفرمود، در نتیجه جمعیتى بالغ بر هفتصد نفر از مردان در محضر آنجناب جمع شدند که همگى از تابعین بودند و بالغ بر دویست تن از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله که همگان در منى و در خرگاه و اقامتگاه آنحضرت حضور یافتند، سپس بعد از حمد و ثناى خداوند فرمود: همانا این ستمکار یاغى "معاویه" بر سر ما و بر سر شیعیان ما آورد آنچه را که دانستید و دیدید. مشاهده کردید و بشما خبر آن رسید، و من میخواهم از شما درباره چیزى سئوال کنم، چنانچه سخن من مقرون بصداقت و راستى است مرا تصدیق کنید و اگر بر خلاف حقیقت چیزى از من شنیدید مرا تکذیب نمائید، سخن مرا بشنوید و گفتار مرا بنویسید و ثبت کنید، سپس بشهر و دیار خود مراجعت کنید و آنها را که از آنها ایمن هستید "که نفاق نورزند و سخن چینى و فتنه انگیزى نکنند" و بانها اعتماد و وثوق دارید دعوت کنید و آنچه را که درباره ما و حق ما علم بان دارید و بدان معتقد هستید بانان بیاموزید و ابلاغ نمائید زیرا ما مى ترسیم از اینکه این حق کهنه و متروک شود و "در اثر کید و نیرنگ و تبلیغات مداوم دشمن" از بین برود و مغلوب شود در حالیکه خداى متعال "بر حسب وعده و تصریحى که در قرآن فرموده" نور خود را تمام و کامل مى فرماید اگرچه کفار و ناسپاسان از آن اکراه داشته باشند، در این موقع آنجناب فرو گذار نفرموده و آنچه خداوند در قرآن درباره اهل البیت نازل فرموده تلاوت و بیان داشت و تفسیر فرمود و آنچه را که رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره پدرش و مادرش و خودش و اهل بیتش فرموده بود روایت فرمود و در مورد هر جمله از فرمایشات آنجناب حاضرین میگفتند: بار خدایا تمام اینها درست است و راست است و از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده و بدانها گواهیم و تابعین میگفتند: بار خدایا چنین است. آنان که از صحابه مورد وثوق و تصدیق هستند این را حدیث نموده اند و ما از آنها شنیده و بان ایمان داریم و گواهیم...

آنجا که فرمود: بخدا سوگند میدهم شما را آیا آگاهى دارید که رسول خدا صلى الله علیه و آله على علیه السلام را" در روز غدیر خم منصوب فرمود و ولایت او را اعلام نمود و فرمود باید حاضر بغایب ابلاغ کند؟ گفتند: بار خدایا آرى باین جریان آگاه و مطلع و گواهیم. تا پایان خبر. و در آن قسمتهاى جالبى از اخبار متواتر مشتمل بر فضایل امیر المومنین علیه السلام مذکور است. مراجعه کنید.


الغدیر ، ج2

مناشده امیرالمومنین

بسم الله الرحمن الرحیم


مناشده امیرالمومنین

در روز صفین سال 37 هجری

ابو صادق سلیم بن قیس هلالى تابعى بزرگوار در کتاب خود عنوان کرده که: على علیه السلام "در صفین" در میان سپاهیان خود و گروهى از مردم و کسانى که در نواحى مختلفه و از مهاجرین و انصار حضورش بودند بر منبر بالا رفت و پس از حمد و ستایش خداوند فرمود: اى گروه مردم، مناقب من بیش از حد احصاء است و بعد از آنچه خداوند در کتاب خود نازل فرموده و آنچه که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده از تمام مناقب و جهات برترى خود اکتفا بان میکنم: آیا میدانید که خداوند در کتابش سابق را بر مسبوق برترى داده، و احدى از این امت در راه خدا و رسول بر من پیشى نگرفته است؟ گفتند: آرى چنین است. فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم، آیا هنگامى که از رسول خدا صلى الله علیه و آله سئوال شد از قول خداى تعالى: السابقون السابقون اولئک المقربون: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: این آیه را خداوند نازل فرموده درباره پیغمبران و اوصیاء پیغمبران و من افضل انبیاء و رسولان خداوند هستم و وصى من على بن ابى طالب افضل اوصیاء است؟ در این هنگام نزدیک هفتاد تن از اصحاب بدر که اکثر آنها از انصار و بقیه از مهاجرین بودند برخاستند و از جمله آنها بودند: ابو الهیثم بن تیهان، و خالد بن زید ابو ایوب انصارى، و در میان مهاجرین بود عمار بن یاسر و گفتند: ما شهادت میدهیم که از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدیم که این سخن را فرمود.

فرمود: شما را بخدا سوگند میدهم در مورد قول خداى تعالى یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم و قول خداى تعالى انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا تا آخر آیه و سپس این آیه که فرماید:

و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المومنین ولیجه، پس مردم گفتند: یا رسول الله آیا مخصوص بعضى از مومنین است و یا شامل همه آنها است؟

در نتیجه خداى عز و جل امر فرمود به پیغمبر خود صلى الله علیه و آله که بانها بیاموزد و براى آنها تفسیر نماید ولایت را همان طور که نماز و روزه و زکوه و حج آنها را تفسیر و تعلیم فرمود، پس مرا در غدیر خم منصوب نمود و فرمود: همانا خداوند مرا بابلاغ امرى مامور فرموده که سینه من بان تنگ شده و اندیشه نمودم که مردم در مقام تکذیب من برآیند. پس خداوند مرا تهدید بعذاب فرمود چنانچه آنرا ابلاغ نکنم. یا على برخیز و سپس مردم را براى نماز جماعت دعوت کرد و نماز ظهر را با آنان خواند.

سپس فرمود: اى مردم همانا خداوند مولاى من است و من مولاى مومنین هستم و اولى هستم "سزاوارترم" بانها از خودشان، هر کس که من مولاى اویم پس على مولاى او است بار خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست بدارد و دشمن دار کسى را که او را دشمن بدارد و یارى کن آنکه را که او را یارى نماید و خوار گردان آنکه را که او را خوار نماید. در آن هنگام سلمان "از میان آن جمع کثیر" برخاست و گفت: یا رسول الله چگونه ولائى؟ فرمود: ولائى مانند ولاء من، هر کس که من باو اولى "سزاوارتر" هستم از خودش على علیه السلام اولى "سزاوارتر" باو است از خود او و خداى متعال نازل فرمود این آیه را: " الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا "تا آنجا که راوى گوید" در این موقع دوازده تن از اصحاب بدر بپا خاستند و گفتند ما شهادت میدهیم که آنچه را فرمودى از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدیم.. تا آخر حدیث و آن طولانى است و مشتمل بر فواید بسیارى.


الغدیر ، ج2

نفرین شدگان

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

کسانی که بسبب کتمان حدیث غدیر دچار نفرین شدند

در تعدادى از احادیث مناشده روز رحبه و روز " ورود سواران " اشاره شد که جمعى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله که در روز غدیر خم حاضر بوده اند شهادت خود را در مقابل امیرالمومنین علیه السلام کتمان نمودند و در نتیجه نفرین آنجناب دچار بلیه شدند چنانکه در بسیارى از کتب معاجم تصریح بدان شده است، آن افراد اینها هستند:

1- ابو حمزه انس بن مالک متوفاى در یکى از سالهاى 93/91/99.

2- براء بن عازب انصارى متوفاى در یکی از سالهای 72/71.

3- جریر بن عبد الله بجلى متوفاى در یکی از سالهای 54/51.

4- زید بن ارقم خزرجى متوفاى در یکی از سالهای 68/66.

5- عبد الرحمن بن مدلج.

6- یزید بن ودیعه.  

یک بررسى در پیرامون حدیث اصابت نفرین

چه بسا اختلاف احادیثى که صراحت دارد باینکه انس به مالک بسبب کتمان شهادت مبتلا باثر نفرین گردید با آنچه از احادیث که ایهام به شهادت دادن او دارد در خاطر خواننده ایجاد شبهه کند و لا ینحل بماند.

ولى "با قدرى توجه" معلوم خواهد شد که متن اخبار موهم بشهادت نامبرده دچار تحریف و تصحیف گشته و بفرض اینکه تحرفى هم دست نداده باشد در مقابل اخبار مصرحه به کتمان او و ابتلایش باثر نفرین- چه از نظر زیادى تعداد اخبار و چه از لحاظ صحت و صراحت- نمیتواند برابرى کند، خاصه آنکه در این باره نصوص دیگریهم جز آنچه ذکر شده وجود دارد.

ابو محمد ابن قتیبه "شرح حال او در ج 1 صفحه 161 گذشت" در " المعارف " صفحه 251 گوید: در چهره انس بن مالک برص نمایان بود و گروهى ذکر کرده اند که على رضى الله عنه از او درباره گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله "اللهم وال من والاه و عاد من عاداه" سوال نمود، نامبرده در پاسخ گفت: سن من زیاد شده و فراموش کرده ام، و على علیه السلام گفت: اگر دروغ بگوئى خداوند تو را مبتلا به سفیدى "مراد برص است" نماید که دستار "عمامه" آنرا پنهان نکند؛

امینى گوید: اینست تصریح ابن قتیبه در کتاب مزبور و نامبرده کسى است که ابن ابى الحدید بر او اعتماد نموده آنجا که در جلد 4 شرح نهج البلاغه صفحه 388 گوید: ابن قتیبه حدیث برص و نفرین امیرالمومنین علیه السلام را بر انس بن مالک در کتاب " المعارف " در باب برص که اعیان رجال بدان مبتلا بوده اند ذکر نموده و نامبرده "ابن قتیبه" با وجود آنچه نسبت بانحراف او مشهور است اتهامى "دایر بمحبت و علاقه بعلى علیه السلام" ندارد،.. اه. و این کاشف است از یقین ابن ابى الحدید بصحت عبارت و برابر بودن نسخه هاى کتاب و تطابق آنها بر این مطلب همانطور که از سایر اشخاصیکه این کلمه را از کتاب " المعارف " نقل کرده اند نیز همین مطلب بدست میاید ولى در چاپخانه هاى مصرى دستهائیکه باید نسبت به ودایع علماء در کتبشان امین باشند "متاسفانه" مرتکب خیانت شده و کلماتى که از ابن قتیبه نیست و در متن کتاب او وجود نداشته بر آن افزوده اند و پس از ذکر این داستان این جمله را درج کرده اند: ابو محمد "ابن قتیبه" گوید: این داستان اصل و حقیقت ندارد. غافل از اینکه سیاق مطالب اصل کتاب این خیانت را نشان خواهد داد و این افزایش خائنانه را نمى پذیرد زیرا: مولف کتاب " المعارف " در مورد هر موضوعى مصادیق و مواردى را ذکر میکند که در نزد او مسلم باشد، و از آغاز تا انجام این کتاب دیده نشده که موضوعى را عنوان نماید و مصادیق آنرا ذکر کند و سپس آنها را نفى و رد نماند، جز موضوع مورد بحث چه اول کسى را که مبتلا به برص شده و نام او را مى برد انس بن مالک است، سپس نام افراد دیگر را مى برد بنابراین آیا ممکن است که مولف در اثبات امرى، چیزى را که مصداق آن امر دانسته ذکر و بدان تصریح نماید و سپس آنرا انکار کند و بگوید: این داستان اصل ندارد؟

و این تحریف که در کتاب " المعارف " صورت گرفته در این باب بى سابقه نیست، و عنقریب در مناشده چهاردهم خواهید یافت که این قسمت را از آن حذف و اسقاط کرده اند، و ما در شرح حال مهلب بن ابى صفره، در جلد 2 تاریخ ابن خلکان صفحه 273 موضوعى را نقل از " المعارف " بدست آوردیم که چاپخانه ها آنرا حذف نموده اند؛

و احمد بن جابر "بلاذرى" متوفاى 379 در جزء اول از " انساب الاشراف " گوید: على علیه السلام بر منبر گفت: بخدا سوگند میدهم کسى را که شنیده است از رسول خدا که در روز غدیر خم فرمود: اللهم وال من والاه و عاد من عاداه برخیزد و گواهى دهد، و انس بن مالک، و براء بن عازب، و جریر بن عبد الله بجلى، در زیر منبر بودند، على علیه السلام سوگند دادن خود را تکرار نمود و احدى پاسخ او را نداد، پس فرمود بار خدایا هر کس که این شهادت را کتمان میکند در حالیکه آنرا میداند او را از دنیا مبر مگر بعد از آنکه بر او علامتى قرار دهى که بدان شناخته شود گوید: در نتیجه انس گرفتار برص شد، و براء نابینا گشت، و جریر بصحرانشینى و گمراهى جاهلیت "پس از مهاجرت باسلام" برگشت و بجایگاه اولى خود رفت و در خانه مادرش درگذشت.

و ابن ابى الحدید در جلد 4 شرح نهج البلاغه در صفحه 488 گوید: مشهور اینست که على علیه السلام در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: بخدا سوگند میدهم هر کس را که در بازگشت رسول خدا صلى الله علیه و آله از حجه الوداع از آنحضرت شنیده که درباره من فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، برخیزد و گواهى دهد، در نتیجه مردانى بپا خاستند و باین گفتار رسول خدا صلى الله علیه و آله گواهى دادند، سپس على علیه السلام به انس به مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، تو را چه مى شود "که گواهى نمیدهى"؟ نامبرده گفت: یا امیرالمومنین سن من زیاد شده و آنچه را که فراموش کرده ام بیشتر است از آنچه بیاد دارم، فرمود: اگر دروغ میگوئى خداوند تو را بسفیدى مبتلا کند که عمامه آنرا پنهان نکند، پس نامبرده نمرد تا مبتلا به برص شد.

و در جلد 1 صفحه 361 گوید: و گروهى از استادان بغدادى ما ذکر نمودند که عده از صحابه و تابعین و محدثین از على علیه السلام منحرف بودند و نسبت باو بدگوئى میکردند و بعضى از آنها براى رسیدن بدنیا و منافع آنى و جاعل آن، مناقب او را کتمان میکردند و بدشمنان او اعانت مینمودند و از جمله آنها انس بن مالک است، على علیه السلام در رحبه "میدان بزرگ" قصر- "یا- رحبه مسجد جامع کوفه" سوگند داد که کدام یک از شما از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه در نتیجه دوازده تن بپا خاستند و بدان شهادت دادند و انس بن مالک که در میان آن گروه بود بر نخاست، على علیه السلام فرمود: اى انس چه چیز تو را مانع شد که برخیزى و شهادت دهى در حالیکه تو نیز "در غدیر خم" حضور داشتى؟ گفت: یا امیرالمومنین پیر شده ام و فراموش نموده ام، على علیه السلام گفت: بار خدایا اگر دروغ میگوید او را گرفتار کن به سفیدى که عمامه آنرا نپوشاند، طلحه بن عمیر گفت: قسم بخدا بعد از آن بطور آشکار دیدم که سفیدى بین دو چشم او از برص پیدا شد.

و عثمان بن مطرف گفت: مردى از انس بن مالک در پایان عمرش درباره على بن ابى طالب سوال نمود، انس در جواب او گفت: من بعد از روز واقعه رحبه قسم خوردم که درباره على علیه السلام چیزى را که از من سئوال کنند، کتمان نکنم او در روز قیامت سرور اهل تقوى است، بخدا قسم این سخن را از پیغمبر صلى الله علیه و آله شما شنیدم.

و در جلد 3 تاریخ ابن عساکر صفحه 150 مذکور است که: احمد بن صالح عجلى گفت: احدى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله مبتلى نشد، مگر دو نفر، یکى معیقیب که مبتلا به بیمارى جذام بود و یکى انس بن مالک که مبتلا به برص بود.

و ابو جعفر گفت: انس را دیدم که مشغول خوردن بود و لقمه هاى بزرگى میگرفت و بیمارى برص در او نمایان بود و "براى اینکه برص را مخفى بدارد" خلوق میمالید و گفتار عجلى را که فوقا ذکر شد ابو الحجاج مزدى در کتاب تهذیب خود "بطوریکه در خلاصه خزرجى صفحه 35 مذکور است" حکایت نموده، و سید حمیرى موضوع اصابت نفرین را در قصیده لامیه خود که خواهد آمد بدین دو بیت بنظم درآورده:

فى رده سید کل الورىمولاهم فى المحکم المنزل
فصده ذو العرش عند رشدهو شانه بالبرص الانکل

و زاهى در قصیده خود که در مورد خود خواهد آمد چنین سروده:

ذاک الذى استوحش منه انسان یشهد الحق فشاهد البرص
اذ قال من یشهد بالغدیر لى؟فبادر السامع و هو قد نکص
فقال انسیت: فقال: کاذبسوف ترى ما لا تواریه القمص

در اینجا حدیث مجملى هست که اجمالى از این تفصیل را شامل است، خوارزمى با بررسى از طریق حافظ ابن مردویه در مناقب خود روایت کرده از زاذان ابى عمرو که: على علیه السلام در رحبه از مردى درباره حدیثى پرسش کرد؟ آن مرد او را تکذیب نمود، على علیه السلام فرمود مرا تکذیب کردى؟ گفت تو را تکذیب نکردم، پس على علیه السلام فرمود: از خدا میخواهم که اگر مرا تکذیب کردى چشم تو را کور کند، گفت بخواه، در این هنگام على علیه السلام او را نفرین کرد و در نتیجه آنمرد از رحبه بیرون نرفته بود که چشمش نابینا شد!

و این روایت را خواجه پارسا در " فصل الخطاب " از طریق امام مستغفرى ذکر نموده و همچنین نور الدین عبد الرحمن جامى از مستغفرى روایت کرده، و ابن حجر در " صواعق " صفحه 77 آنرا از جمله کرامات امیرالمومنین علیه السلام شمرده و وصابى در محکى " الاکتفاء " از زاذان از طریق حافظ عمر بن محمد ملائى در " سیره " او و جمع دیگر "از ارباب حدیث" آنرا روایت نموده اند.  

 

منبع: الغدیر ، ج 2

غصب حق مولا

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

( سخن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از دفن ، در مسجد قبا)روزى ابوبکر و امیرالمؤ منین ، علىّ علیه السلام در محلّى یکدیگر را ملاقات کردند.
ابوبکر گفت : حضرت رسول ، پس از جریان غدیر خم چیز خاصّى درباره شما نفرمود، امّا من بر فضل تو شهادت مى دهم ؛ و در زمان آن حضرت نیز بر تو به عنوان امیرالمؤ منین سلام کرده ام .
و اعتراف مى کنم که حضرت رسول درباره تو فرمود: تو وصىّ و وارث و خلیفه او در خانواده اش مى باشى ، ولى تصریح نفرمود که تو خلیفه بعد از او در امّتش باشى .
امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام اظهار داشت : اى ابوبکر! چنانچه رسول خدا صلوات اللّه علیه را به تو نشان دهم و ایشان تو را بر خلافت من در بین امّتش دستور دهد، آیا مى پذیرى ؟
ابوبکر گفت : بلى ، اگر رسول خدا با صراحت بگوید، من کنار خواهم رفت .
امام علىّ علیه السلام فرمود: پس چون نماز مغرب را خواندى ، نزد من بیا تا آن حضرت را به تو نشان دهم .
همین که ابوبکر آمد، با یکدیگر به سمت مسجد قبا حرکت کردند و وقتى وارد شدند؛ دیدند که حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله رو به قبله نشسته است ؛ و خطاب به ابوبکر کرد و فرمود:
اى ابوبکر! حقّ مولایت ، علىّ را غصب کرده اى و جائى نشسته اى که جایگاه انبیاء و اوصیاء آن ها است ؛ و کسى غیر از علىّ استحقاق آن مقام را ندارد چون که او خلیفه من در اُمّتم مى باشد و من تمام امور خود را به او واگذار کرده ام .
و تو مخالفت کرده اى و خود را در معرض سخط و غضب خداوند قرار داده اى ، این لباس خلافت را از تن خود بیرون بیاور و تحویل علىّ ابن ابى طالب ده ، که تنها شایسته و حقّ او خواهد بود وگرنه وعده گاه تو آتش دوزخ مى باشد.
در این هنگام ابوبکر با وحشت تمام از جاى برخاست و به همراه امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام از مسجد خارج گردید و تصمیم گرفت تا خلافت را به آن حضرت واگذار نماید.
ولى در مسیر راه ، رفیق خود، عمر را دید و جریان را برایش تعریف کرد، عمر گفت : تو خیلى سُست عقیده و بى اراده هستى ، مگر نمى دانى که آن ها ساحر و جادوگر هستند، باید ثابت قدم و پابرجا باشى ، به همین جهت ابوبکر از تصمیم خود منصرف شد؛ و با همان حالت از دنیا رفت . 

 

(یک خلاف ، پنج نوع مجازات !)اصبغ بن نباته که یکى از اصحاب حضرت امیرالمؤ منین ، علىّ علیه السلام است حکایت کند:
روزى عمر بن خطّاب نشسته بود که پرونده پنج نفر زِناکار را نزد او آوردند تا حکم مجازات هریک را صادر نماید.
عمر دستور داد تا بر هریک ، حدّ زنا اجراء نمایند.
امام علىّ علیه السلام که در آن مجلس حضور داشت ، خطاب به عمر کرد و فرمود: این حکم به طور مساوى براى چنین افرادى صحیح نیست و قابل اجراء نمى باشد.
عمر گفت : پس خود شما هر حکمى را که صلاح مى دانى صادر و اجراء نما.
امام علىّ علیه السلام اظهار داشت : باید اوّلین نفر اعدام و گردنش زده شود، دوّمین نفر سنگسار گردد، سوّمین نفر صد ضربه شلاّق بخورد، چهارمین نفر پنجاه ضربه شلاّق و پنجمین نفر را تعزیر یعنى ، مقدارى شکنجه نمایند.
عمر و حاضرین در مجلس ، از صدور چنین حکمى بسیار تعجّب کرده ؛ و علّت اختلاف مجازات را براى یک معصیت جویا شدند؟
امیرالمؤ منین علىّ بن ابى طالب علیه السلام فرمود: شخص اوّل مشرک بود و حکم مرد زناکار مشرک با زن مسلمان اعدام است .
شخص دوّم مسلمان بود ولى چون همسر داشت ، زناى او محصنه بوده است و مى بایست سنگسار شود.
شخص سوّم نیز مسلمان بود، و چون ازدواج نکرده بود، حدّ آن صد ضربه شلاّق است .
شخص چهارم غلام و عبد بود و حدّ او نصف حدّ افراد آزاد مى باشد.
و شخص پنجم دیوانه است و بر دیوانه حدّ جارى نمى گردد؛ بلکه باید او را تعزیر و شکنجه نمایند. 

 

... (احساس مسئولیّت و عاقبت اندیشى )بعد از آن که عثمان ، روز جمعه هیجدهم ذى الحجّه کشته شد، مسلمین متوجّه امیرالمؤ منین امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام گشتند تا با آن حضرت بیعت کنند.
پس هنگامى که حضرت در یکى از باغات مشغول کار بود، عدّه اى از مهاجرین و انصار به همراه طلحه و زبیر وارد شدند؛ و چون خواستند با حضرت بیعت کنند، اظهار فرمود: شما نیازى به من ندارید و هر که غیر از من انتخاب کنید، من راضى خواهم بود.
جمعیّت حاضر گفتند : کسى غیر از شما براى این کار وجود ندارد؛ و این مقام تنها شایسته شما مى باشد؛ ولیکن حضرت در مقابل اظهارات آن ها زیر بار نمى رفت .
و این جریان چند روزى به طور مکرّر ادامه یافت ؛ و در نهایت مسلمین به آن حضرت عرضه داشتند: امروز کسى شایسته تر از شما نیست ، به جهت آن که باسابقه ترین افراد، در اسلام و نزدیک ترین فرد به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هستى .
حضرت فرمود: چنانچه دیگرى را خلیفه کنید؛ و من وزیر او باشم بهتر است .
گفتند: خیر، کسى غیر از شما سزاوار این مقام وجود ندارد و بایستى که ما با تو بیعت کنیم .
حضرت امیر علیه السلام اظهار نمود: اکنون که چنین است ، باید به مسجد برویم و در حضور همگان با من بیعت نمائید، چون که این امر مهمّ، نباید مخفى بماند.
و جمعیّت حاضر پیشنهاد آن حضرت را پذیرفتند، پس هنگامى که حضرت سلام اللّه علیه وارد مسجد گشت ، جمعى دیگر از مهاجرین و انصار نیز وارد شدند؛ و به همراه آن افراد خواستند با آن حضرت بیعت کنند، که دوباره حضرت امتناع ورزید و فرمود: مرا رها نمائید؛ و غیر از مرا، برگزینید.
ولیکن جمعیّت براى بیعت با آن حضرت پافشارى مى کردند.
و در نهایت اوّل کسى که با حضرت بیعت کرد، طلحه و سپس زبیر بود.  

حقیر گوید: همین دو نفر چون به مقاصد دنیوى و شهوى خود نرسیدند اوّلین کسانى بودند که با آن حضرت مخالفت و عهد شکنى کردند تا جائى که به سرکردگى عایشه ، جنگ جمل را به راه انداختند و آن همه خونریزى و کشتار انجام شد.
 

منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امیرالمومنین علیه السلام

رکبان در کوفـــــــه

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

داستان رکبان در کوفه

سال 36 و 37 هجرى  

پیشواى حنبلیها- احمد بن حنبل با بررسى و دقت روایت نموده از یحیى بن آدم، از حنش بن حارث بن لقیط نخعى اشجعى، از ریاح "با یاء دو نقطه" بن حارث که او گفت: چند تن در رحبه نزد على علیه السلام آمدند و گفتند: السلام علیک یا مولانا. فرمود: چگونه من مولاى شما هستم در حالیکه شما عرب هستید؟ گفتند ما از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم شنیدیم که فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه ریاح گفت: چون از آنجا گذشتند، من بدنبال آنها رفتم و پرسیدم اینها کیانند؟ گفتند: گروهى از انصارند، که در میان آنها ابو ایوب انصارى است.

و باسنادش از ریاح روایت نموده که گفت: گروهى از انصار را دیدم که در رحبه نزد على علیه السلام آمدند، آنجناب پرسیدند: چه کسانى هستید؟ گفتند موالى تو یا امیرالمومنین... بشرح حدیث و باز از او نقل کرده که گفت: هنگامى که على علیه السلام نشسته بود، مردیکه اثر سفر بر او بود داخل شد و گفت: السلام علیک یا مولاى، على علیه السلام فرمود: این کیست؟ گفت: ابو ایوب انصارى هستم، فرمود: او را راه دهید، پس از آنکه ابو ایوب وارد شد بر آنجناب، گفت: شنیدم رسول خدا صلى الله علیه و آله میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه و ابراهیم بن حسین بن على کسائى معروف به ابن دیزیل "شرح حال او در صفحه 162 ج 1 گذشت" در کتاب صفین کفته حدیث نمود ما را، یحیى بن سلیمان "جعفى" از ابن فضیل "محمد کوفى"، از حسن ابن حکم نخعى، از ریاح بن حارث نخعى که گفت: نزد على علیه السلام نشسته بودم، در این هنگام گروهى که لثام بسته بودند "مطابق رسم عرب پارچه را که بر سر وزیر عگال دارند جلو بینى و دهان خود میفکنند و این را عرب لثام گوید" بر على علیه السلام وارد شده گفتند: السلام علیک یا مولینا فرمود: مگر شما گروهى از عرب نیستید؟ گفتند: آرى، ولى ما شنیدیم از رسول خدا صلى الله علیه و آله که در روز غدیرخم فرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، سپس گفت: دیدم على علیه السلام را که خندان شد بحدى که دندانهاى کنار دهان مبارکش نمودار شد، و سپس فرمود: گواه باشید بعدا آن گروه بسوى مرکبهاى خود روانه شدند، من آنها را تعقیب نمودم و بیکى از آنها گفتم: شما از چه طایفه و قومى هستید گفتند؟ ما گروهى از انصار هستیم و آن "اشاره بمردى از خودشان بود" ابو ایوب صاحب منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله است ریاح گوید، من نزد او رفتم و با او مصافحه نمودم.

و حافظ ابوبکر بن مردویه "بطوریکه در " کشف الغمه " صفحه 93 مذکور است" از ریاح بن حارث روایت نموده که گفت: من در رحبه با امیرالمومنین علیه السلام بودم، در این هنگام قافله اى کوچک رو آوردند و در میدان رحبه شتران خود را خوابانیدند سپس براه افتادند تا بنزد على علیه السلام رسیدند، گفتند: السلام علیک یا امیرالمومنین و رحمه الله و برکاته، فرمود: چه کسانى هستید؟ گفتند: موالى تو یا امیر المومنین راوى گوید آنجناب را دیدم که با خنده فرمود: چگونه "از موالى من هستید" و حال آنکه شما گروهى از عرب هستید؟ گفتند، در روز غدیر خم از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدیم در حالیکه بازوى تو را گرفته بود خطاب بمردم فرمود: آیا من بمومنین اولى "سزاوارتر" هستم از خودشان؟ گفتیم بلى، هستى اى رسول خدا، پس فرمود همانا خداوندى مولاى من است و من مولاى مومنین هستم، و على مولاى کسى است که من مولاى اویم، بار خدایا دوست بدار کسى را که او را دوست بدارد و دشمن دار آنکه را که او را دشمن دارد، فرمود: شما این را میگوئید "و معتقد هستید"؟ گفتند: آرى، فرمود: و بر این گفتار گواهى میدهید؟ گفتند: آرى، فرمود: راست گفتید پس آن گروه روانه شدند و من بدنبال آنها رفتم و بمردى از آنها گفتم: شما چه کسانى هستید؟ اى بنده خدا؟ گفت: ما گروهى از انصاریم و این است ابو ایوب صاحب منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله، پس دست او را گرفتم و باو درود و تحیت گفتم و با او مصافحه نمودم.

و از حبیب بن یسار، از ابى رمیله روایت شده که چهار سوار آمدند نزد امیر المومنین علیه السلام تا اینکه شتران خود را در رحبه خوابانیدند، سپس بنزد آنجناب آمدند و گفتند: السلام علیک یا امیرالمومنین، و رحمه الله و برکاته، فرمود و علیکم السلام از کجا آمده این قافله؟ گفتند: موالى تو از سرزمین فلان آمده اند، فرمود از کجا شما موالى من هستید؟ گفتند: ما در روز غدیر خم از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و ابن اثیر در جلد 1 " اسد الغابه " ص 368 روایت کرده از کتاب الموالات ابن عقده باسنادش از ابى مریم زرین حبیش که گفت: على علیه السلام از قصر بیرون آمد و با او روبرو شدند سوارانى که شمشیر حمایل داشتند، و گفتند: السلام علیک یا امیرالمومنین، السلام علیک یا مولانا و رحمه الله و برکاته، على علیه السلام فرمود: در اینجا از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله چه کسى حضور دارد؟ پس دوازده تن برخاستند که از جمله آنها بودند: قیس بن ثابت بن شماس، و هاشم بن عتبه و حبیب بن بدیل بن ورقاء، پس گواهى دادند که از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیده اند که میفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، و ابو موسى " مدینى " این حدیث را با بررسى و دقت در سند آورده.

و ابن حجر در جلد 1 " الاصابه " صفحه 305 آنرا از کتاب الموالات ابن عقده روایت نموده و صدر خبر را تا آنجاى از متن که " على علیه السلام گفت "... از آن انداخته و هاشم بن عتبه را ذکر نکرده و این روش او بمقتضاى عادتى است که نامبرده در کاهش فضایل آل الله دارد

و محب الدین طبرى در جلد 2 " الریاض النضره " ص 169 روایت مزبور را از طریق احمد بلفظ اول او و از معجم حافظ بغوى ابوالقاسم بلفظ دوم احمد، و ابن کثیر در جلد 5 تاریخش صفحه 212 از احمد بدو طریق و دو لفظ اولى او، و در جلد 7 صفحه 347 از احمد بلفظ اول او ذکر نموده اند، و در صفحه 348 گوید: ابوبکر بن ابى شیبه گفت: حدیث کرد ما را شریک از حنش از ریاح بن حارث که گفت: هنگامیکه ما در رحبه با على علیه السلام نشسته بودیم، مردى بر آنحضرت وارد شد که اثر سفر بر او بود و گفت: السلام علیک یا مولاى، گفتند: این کیست؟ گفت: ابو تراب انصارى هستم، من شنیدم از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم که میفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.

و حافظ هیثمى در ج 9 " مجمع الزواید " ص 104 حدیث مزبور را بلفظ اول احمد روایت نموده، سپس گوید: حدیث مزبور را احمد و طبرانى روایت نموده اند، جز اینکه او گفته که: گفتند: شنیدیم رسول خدا صلى الله علیه و آله میفرمود:

من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه- و این ابو ایوب است که میان ماست پس ایو ایوب روپوش را از خود دور کرد سپس گفت شنیدم که رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، 

و رجال طریق احمد ثقه هستند... تا آخر حدیث، و جمال الدین عطاء الله بن فضل الله شیرازى در کتاب خود " الاربعین فى مناقب امیرالمومنین " در مورد ذکر حدیث غدیر گوید: و آنرا زر بن حبیش روایت نموده و چنین گفته: على علیه السلام از قصر خارج شد، در این هنگام سوارانى که شمشیر حمایل داشتند و روپوش بر صورت و تازه از راه رسیده بودند با آنحضرت روبرو شدند و گفتند:

السلام علیک یا امیرالمومنین، و رحمه الله و برکاته، السلام علیک یا مولانا على علیه السلام پس از جواب سلام فرمود: در اینجا از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله چه کسانى هستند؟ پس دوازده تن از آنها برخاستند، که از جمله خالد بن زید ابو ایوب انصارى، و خزیمه بن ثابت و ذو الشهادتین، و قیس بن ثابت بن شماس، و عمار بن یاسر، و ابو الهیثم بن تیهان، و هاشم بن عتبه بن ابى وقاص، و حبیب بن بدیل بن ورقاء بودند. پس شهادت دادند که از رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم شنیدند که میفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه.. تا آخر حدیث. پس على علیه السلام به انس به مالک و براء بن عازب "که از اداى شهادت خوددارى کردند" فرمود: چه چیز مانع شد شما را از اینکه برخیزید و شهادت دهید؟ چه آنکه شما نیز همانطور که این گروه شنیده اند، شنیده اید؟ سپس فرمود: بار خدایا اگر این دو نفر بعلت عناد کتمان کردند آنها را مبتلا کن، اما براء نابینا شد و پس از نابینا شدن هنگامى که از منزل خود سوال میکرد میگفت: کسیکه گرفتار نفرین شده چگونه راه مقصود را در مى یابد؟ و اما انس، پاهاى او مبتلا به برص شد، و گفته شده است هنگامیکه على علیه السلام طلب گواهى دایر بگفتار پیغمبر صلى الله علیه و آله من کنت مولاه فعلى مولاه فرمود نامبرده معتذر بفراموشى شد و على علیه السلام فرمود: بار خدایا اگر دروغ میگوید او را مبتلا بسفیدى "برص" کن که دستار او آنرا مخفى نسازد پس چهره او دچار برص شد و پیوسته خرقه بر چهره خود مى افکند- ع 1 صفحه 211 و ج 2 صفحه 137. و ابو عمرو کشى در صفحه 30 فهرست خود در آنچه که از جهت عامه روایت نموده گوید: عبد الله بن ابراهیم روایت نموده باخبار از ابو مریم انصارى، از منهال ابن عمرو، از زر بن حبیش که گفت: على بن ابى طالب علیه السلام از قصر خارج شد و سوارانى که شمشیر حمایل و لئام بر چهره داشتند با آنجناب روبرو شدند و گفتند:

السلام علیک یا امیرالمومنین، و رحمه الله و برکاته، السلام علیک یا مولانا، آنحضرت فرمود: در اینجا چه کسى از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله هست؟ خالد بن زید ابو ایوب، و خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین، و قیس بن سعد بن عباده، و عبد الله ابن بدیل بن ورقاء بپا خاستند، و همگى آنها شهادت دادند باینکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدند در روز غدیر خم که میفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه، پس از آن على علیه السلام به انس بن مالک و براء بن عازب فرمود: چه مانع شد شما را که برخیزید و شهادت دهید؟ زیرا شما هم شنیده اید همانطور که این گروه شنیده اند؟ سپس فرمود: بار خدایا اگر این دو نفر از روى عناد شهادت خود را کتمان نمودند آنها را مبتلا کن، در نتیجه براء بن عازب نابینا شد و قدمهاى انس بن مالک دچار برص شد پس انس بن مالک سوگند یاد کرد که هیچ منقبتى و فضیلتى را که درباره على علیه السلام وجود دارد هرگز کتمان نکند، و اما براء بن عازب، از منزل خود سوال میکرد و باو نشانى میدادند، پس میگفت چگونه راهنمائى و ارشاد میشود کسیکه مورد اصابت نفرین واقع شده؟

و در این زمینه و راجع باین جریان تعداد دیگرى از محدثین متاخر هستند که این داستانها و وقایع را ذکر نموده اند و ما بذکر آنها سخن را طولانى نمیکنیم.

شهود مشهور و بنام که نسبت بحدیث غدیر در روز رکبان "قافله" شهادت داده اند بر حسب آنچه از احادیث گذشت.

1- ابو الهیثم بن تیهان "از اصحاب بدر".

2- ابو ایوب خالد بن زید انصارى.

3- حبیب بن بدیل بن ورقاء خزاعى.

4- خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین "از اصحاب بدر است و در صفین شهادت یافته".

5- عبد الله بن بدیل بن ورقاء- در صفین شهادت یافته.

6- عمار بن یاسر "از اصحاب بدر است و در صفین بدست گروه ستمکار کشته شده".

7- قیس بن ثابت بن شماس انصارى

8- قیس بن سعد بن عباده خزرجى "از اصحاب بدر است".

9- هاشم مرقال بن عتبه "پرچمدار على صلى الله علیه و آله در صفین که در همان جنگ شهادت یافته".  

 

منبع: الغدیر ، ج2